نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - شهدای معلم
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
داستان مان را برایش تعریف کردیم. همان طور که میخندید، سرش را تکان داد و گفت: بابا! خدا خیلی به شما رحم کرده که سالم رسیدید و نرفتید ته دره یا رودخانه؛ باید ممنون این چرخ وقت شناس باشید!
کد خبر: ۴۷۵۰۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۶

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
در زمان مقرر سوار خودرو جیپ شدیم و رفتیم. ساعتها طول کشید تا پول را بین کسانی که می شناخت و محتاج بودند، تقسیم و خیالش راحت شد! دست آخر پرسیدم: ۔ حاجی! تمام شد؟ خندید. فهمیدم که یک ریال هم در جیبش باقی نمانده.
کد خبر: ۴۷۵۰۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۷

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
بلافاصله پرسید: محمدجعفر! خدا بالاتر است یا پیامبر؟ گفتم: . خب، معلوم است که خدا بالاتر است. گفت: خدا یکی است و من هم یک سکه تعیین می کنم.
کد خبر: ۴۷۵۰۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۸

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
توی نگاه همه ما نگرانی و دلواپسی موج میزد؛ اما برعکس، حاجی با رویی گشاده و لبی خندان، برایمان حرف میزد. باز هم اتاق بیمارستان شد کلاس درس. از معارف شروع کرد و با تحلیل و بحث سیاسی ادامه داد.
کد خبر: ۴۷۵۰۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۹

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
دکتر روزه را برایم ممنوع کرده و گفته برای زخم معده ات مضر است و نباید حتی یک روز ، روزه بگیری؛ اما من با خودم فکر کردم یک روز، روزه می گیرم و خودم را آزمایش می کنم و اگر توانستم، ادامه میدهم وگرنه از گردنم ساقط می شود.
کد خبر: ۴۷۵۰۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۲

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
به نظرمان از این بهتر نمی شد؛ اما حاجی لب به نان نزد و گفت: شما دارید حق مردم توی صف را می خورید، این نان حلال نیست!
کد خبر: ۴۷۵۰۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۱

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
یکی از دوستان گفت: حاجی! مشکل عمده برای رأی نیاوردن، خود شما بودی. حاج آقا طالبیان گفت: چطور؟! آن دوستمان پاسخ داد: یادت هست یکی از کاندیداهای روحانی آمد خدمت شما و گفت که با این هفت - هشت هزار راي حاضرم به نفع شما کنار بروم، شما چه پاسخ دادی؟
کد خبر: ۴۷۵۰۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۰

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
اگر همه دنیا را به من بدهند، حاضر نیستم حتی یک قدم به سمت خانه این آقا بردارم چه رسد به این نمایندگی مجلس که از نظر من هیچ ارزش و جایگاهی ندارد.
کد خبر: ۴۷۴۹۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۸

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
حاجی! بعد از تبلیغ برای دیگران، دست کم برای مردم می گفتی که خودت هم برای نمایندگی مجلس اسم نوشته ای! با تبسمی زیبا نگاه کرد و گفت: مردم خودشان می دانند.
کد خبر: ۴۷۴۹۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۷

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
انقلاب پیروز شد و مدتی گذشت. یک روز رفتم پیش حاج آقا و گفتم: شما برای نمایندگی حتما نامزد بشوید؛ چون من مطمئنم که اگر در مورد سابقه مبارزاتی و سیاسی خودتان برای مردم صحبت کنید و آنها کاملا شما را بشناسند و پی به توانایی های شما ببرند، به شما رأی خواهند داد. در جواب ام گفت: بودم بودم، حساب نیست؛ هستم هستم، حساب است.
کد خبر: ۴۷۲۲۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۲

یکی از همان روزها دو نفر از برادرها خسته و تشنه از روستایی برگشته و به پشت مسجد رفته بودند؛ به خیال خودشان جایی که کسی آنها را نمی دیده، داشتند آب می خوردند. حاج آقا طالبیان از راه رسیده و با ناراحتی گفته بود: عزیزان من! این چه کاری است که شما می کنید؟! شما به خاطر این که من به مجلس بروم، عملی واجب را ترک می کنید و می روید برای من تبلیغ می کنید؟! اگر برای من است، اگر مرا دوست دارید، دیگر این کار را نکنید. روزه بر شما واجب است.
کد خبر: ۴۷۲۲۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۱

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
چهره اش از هم باز شد و با تبسمی دل نشین گفت: هدف از شرکت در انتخابات انجام تکلیف و وظیفه الهی بوده. اگر هدف شما همین مطلب بوده، بلند شوید دسته جمعی وضو بگیریم و نماز شکر بخوانیم؛ ولی اگر هدف دیگری جز رضای خداوند داشته اید، وضو بگیرید و نماز بخوانید و استغفار کنید. شاید خداوند گناهان شما را ببخشد.
کد خبر: ۴۷۲۲۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۰

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
وقتی همراه حاج آقا طالبیان به روستاهای "گره چاقا" و "فیروزان" رفته بودیم، شاهد بودم که رقبای انتخاباتیش را روحانی و به نوعی اصلح معرفی می کرد و از مردم تقاضا داشت که به یکی از آن دو نفر رای بدهند و این چیزی جز زهد، تقوا و اعمال خالصانه او نبود که همه چیز را فقط برای خدا می خواست
کد خبر: ۴۷۲۲۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۹

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
نهایتا بر اثر پافشاری و اصرار ما گفت: من حتی آنقدر پول ندارم که کرایه مشهد تا نهاوند را بدهم، با مخارج تبلیغات چه کنم؟ ما دست از اصرارمان برنداشتیم و گفتیم: حالا شما تشریف بیاورید، بقیه کارها با ما.
کد خبر: ۴۷۲۲۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۶

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
از آن روز به بعد، به همان ترتیبی که گفته بود، چای دم می کردم. جالب این بود که هر کس چای را می خورد، با به به و چه چه می گفت: عجب چای خوبی! این چای را از کجا خریدید؟ حاجی می خندید و به شوخی می گفت: از خارج برایمان فرستاده اند!
کد خبر: ۴۷۲۲۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۵

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
چند نفر از جوانان روستای برجک از حاجی دعوت کرده بودند تا برای سخنرانی به آنجا برود. ماشین نبود. من یک موتور تریل ۲۵۰ سی سی داشتم. گفت: با همین می رویم. گفتم: نه، حاجی! خوب نیست، خیلی بد است. گفت: آقای یوسفی! بد این است که به عهدمان وفا نکنیم.
کد خبر: ۴۷۲۲۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۴

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
همین که حاج آقا طالبیان وارد جلسه شد، نماینده وقت، یعنی رقیب انتخاباتیش که روحانی هم بود، با عکس العمل شدیدی از جا بلند شد و گفت: شما با دعوت از ایشان به این جلسه، می خواهید نبش قبر سیاسی بکنید! می خواهید اختلاف ایجاد بکنید. این حرکت عليه من است!
کد خبر: ۴۷۲۲۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۳

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
هدف این است که روح امیدواری را در این افراد زنده کنم و یادآوری کنم که مسئولیت یک خانواده بر دوششان است و باید احساس مسئولیت داشته باشند.
کد خبر: ۴۷۲۱۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۰

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
حاج آقا! شما با این اتوبوس بروید و من با اتوبوس بعدی می آیم. به خدا شرمنده ام، آخر مادرم قسمم داده و گفته با شما هم سفر نشوم! مادرم می گوید که شما بدشانس هستید
کد خبر: ۴۷۲۱۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۹

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
صالح استاندار و دکتر شیبانی هم وزیر بهداشت و درمان بود. با آن حال و وضعیت، حرفم را قطع کرد و گفت: نه نه، بگو نیاید، وقت دکتر از حیات من بیشتر ارزش دارد، نه، نه.
کد خبر: ۴۷۲۱۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۸