خون ناقابلم را برای برقراری اسلام و قرآن هدیه می کنم
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ شهید دانش آموز «ابراهیم وظیفه» نوجوانی گیلانی از شهرستان تالش زمانی که فقط ۱۶ سال داشت بخاطر علاقه خود به کشور و دفاع از ارزش های انقلاب اسلامی مردانه پا به جبهه های جنگ گذاشت و سرانجام در هفتم مرداد ۱۳۶۴ به درجه رفیع شهادت نائل شد.
در ادامه وصیت نامه این شهید بزرگوار را میخوانیم: من بر اساس رسالت مسوولیتی که در برابر انقلاب اسلامی که خون بهای هزاران شهید و مجروح است به جبهه اعزام شده ام و به جنگ علیه ضد خدا پرداخته ام. گام نهادن در این مسیر خدایی را یک فریضه می دانم و در این راه اگر دشمن را شکست دهیم پیروزیم و اگر کشته شویم باز پیروزیم چون شهید شدیم به سعادت خود رسیده ایم و در نزد خدا روزی می خوریم و من یک هدف بزرگ دارم که آن هم رسیدن به کربلاست و دوست ندارم که قبل از رسیدن به کربلا شهید شوم اما در این راه یک آرزو دارم که همان نوشیدن شربت شهادت است.
مادر عزیزم با کمال آزادی خاطر این راه را که همان راه سرخ حسین است انتخاب کرده و از کشته شدن باکی ندارم چون خداوند کسانی را که در راه حق جهاد کنند ثابت قدم می دارد مادر عزیز و خانواده رنجورم شاید این آخرین صحبتم با شما باشد چون در راهی قدم نهادم که آفریدگارم می خواهد بندگانش در آن قدم بنهند. مادر جان از تو خواهش می کنم وقتی خبر شهاتم را شنیدم را حتی یک قطره اشک هم نریزی یا کم تر گریه کنی خواهش می کنم چون کسی در دامادی فرزندش گریه نمی کند انشاءالله که خون های ما بتواند ریشه کفر و ظلم را از روی زمین به واسطه دیگران و رزمندگان بکند.
مادر جان می دانم حق شما در گردن من زیاد است و من سرپرست خانواده ام و به آن صورت نتوانستم برای شما سرپرستی کنم و نتوانستم نیازهای شما را برآورده کنم و شرمنده هستم فقط این موضوع قلبم را تسکین می تواند ببخشد که قبل از اعزام توانستم یک آشیانه برای شما فراهم کنم و آنرا هم به آن صورت تکمیل نکرده ام.
مادر جان خدا حافظت باد و خوشحال باش از اینکه فرزندت را در راه اسلام و استوار ماندن کتاب مقدسمان قرآن می دهی در آن دنیا فاطمه زهرا بانوی صدر اسلام از تو گله ندارد و در مقابلش رو سپید هستی و من خوشحال هستم از اینکه توانستم به ندای سالار شهیدان حسین بن علی که از کربلای ایران برخاسته و پیامی در وجودم زمزمه می کرد (هل من ناصر ینصرنی) لبیک گویم و در راه یاریش قدم بگذارم و نیز به خدا سوگند می خورم که راهی را آگاهانه و عاشقانه انتخاب نمودم و در آن قدم گذاردم و همانطوریکه سرورم امام حسین(ع) در مقابل کفر ایستادگی کرد به پیروی از او ایستادگی خواهم کرد و خون ناقابلم را برای برقراری اسلام و قرآن هدیه می کنم.
شما با صبر بردباری مشت محکمی بر دهان یاوه گویان شرق و غرب بزنید و برای نابودی آنان از روحانیت مبارز پشتیبانی کنید و نگذارید که خدای ناکرده در میان شما تفرقه بیفتد و خدای نکرده انقلاب را به نابودی بکشاند مادر جان تو و خواهرم چنان حرکتی از خود نشان بدهید که ادامه دهندگان این راه برای دیگران باشد و بار دیگر می گویم که من امانتی از جانب خدا هستم و خواه ناخواه از این دنیا می روم و این دنیا هیچ ارزشی ندارد و شما را به صبر و استقامت سفارش می کنم به برادرانم سفارش کن که آنها تمام حرکت خود را برای خدا انجام دهند و طلب علم کنند خصوصا خواهرم را سفارش کن که برادرت وصیت کرده زینب وار زندگی کند در آخر از تو می خواهم که در سوگ فرزندانت ناراحتی به دل راه مده و مرا حلال کن و مادر! یک ناراحتی دارم که آن این است که بر سر قبر پدرم نتوانستم بروم و خیلی خجل هستم اگر برنگشتم بر سر قبر پدرم بروید می دانم دور است اما آن دوری را بپیمایید تا شاید از خجالتی من کم شود و از عمویم هم شرمنده هستم که زیرا حق او در گردن من زیاد است انشاءاله او هم مرا حلال می کند واز طرفم ولی عادل باشد.
اما وصیت من به آشنایان و دوستان و تمام شنوندگان پیامم من این خواهش را از ایشان دارم که مردانه وسربلند زندگی کنند و در زندگی به فکر آخرت باشند همانا که این دنیا کشتزار آخرت است ودر زندگی یاربا وفای امام امت این قلب تپنده ملت مستضعفین جهان قلبهای تاریخ مظلومین دنیا باشند و بر این ایمان استوار باشند و به تمام خواهرانم که چون زینب زندگی کنند و بدانند که حجاب آنها کوبنده تر از سلاح و آنها نعمت های والای خدایی هستند و ارزش خود را بدانند و به تمام برادرانم هم می گویم که درهر کجا که هستند از خودشان پاسداری کنند تا بر تمام ابر قدرت ها بتوانید پیروز شوید و با یاری شما عزیزان ایران صدام را با شکست مواجه خواهد ساخت چرا که نه از شرق می ترسیم و نه از غرب.