شهید ۱۳ ساله گیلانی را بیشتر بشناسیم
شنبه, ۰۷ دی ۱۳۹۸ ساعت ۰۸:۴۰
زمانی که جنگ شروع شد شوق رفتن به جبهه در جمشید زبانه می کشید و چون سنش کم بود اجازه رفتن را نداشت برای همین بلیط اهواز تهیه نمود. به دوستان خود گفت خواهرم در اهواز است و می خواهم بروم و به او سری بزنم در حالی که او اصلاً خواهری نداشت.
به گزارش نویدشاهدگیلان: شهید «جمشید داداشی» در یک خانواده متدین تاریخ 1 تیر 1348 در شهرستان رودسر دیده به جهان گشود در سنین کودکی پدرش را از دست داد و او را برای فراگرفتن قرآن به مکتب فرستادم تا بتواند قرآن را به طور کامل فراگیرد.
این شهید بزرگوار بسیار مردم دوست بود و کوچکترین درآمد خود را در اختیار نیازمندان قرار می داد، بعد از اینکه به سنی رسیده بود که می توانست هدف و راه خود را انتخاب نماید عازم تهران شد در آن جا مدتی مشغول به کار بود.
زمانی که جنگ شروع شد شوق رفتن به جبهه در او زبانه می کشید و چون سنش کم بود اجازه رفتن را نداشت برای همین بلیط اهواز تهیه نمود. به دوستان خود گفت خواهرم در اهواز است و می خواهم بروم و به او سری بزنم در حالی که، او اصلاً خواهری نداشت.
بدین ترتیب او به جبهه رفت و مدت 6 ماه در اهواز و جبهه بود. او در جبهه علاوه بر خدمت کردن درس نیز می خواند تا از نظر علمی نیز به پیشرفت بالایی دست یابد. به امام علاقه زیادی داشت و پس از حضور در عملیات فتح المبین منطقه شوش – اهواز در تاریخ 2 فروردین 1361 در سن 13 سالگی به شهادت رسید.
قبل از شهادتش خواب دیدم که دستش روی سرش است به او گفتم چه اتفاقی برایت افتاده است؟ گفت: مادرم سرم درد می کند وقتی به سرش نگاه کردم دیدم زخمی شده و بعد از چند روز خبر شهادتش را همانگونه که به خواب دیده بودم برایم آوردند.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وصیت نامه شهید داداشی
با یاد خدا و سلام بر مهدی موعود (عج) فرمانده حقیقی لشکریان اسلام و با سلام به رهبر عالیقدر مستضعفان جهان و با درود به مادرانی شیردل که حاضرند در راه خدا فرزندانی را که با رنج و مشقت بزرگ کرده اند فدا کنند.ای مادر مهربانم امیدوارم که تو هم جزو چنین مادرانی باشی.
خدمت مادر مهربانم سلام عرض می کنم امیدوارم که حال شما خوب باشد و سلام مرا که از دورترین نقاط کشور به شما می رسد بپذیری. شاید تا به حال شنیده باشی که من به جبهه رفته ام و حتماً ناراحت هم شده ای. حال من خوب است و هیچگونه ناراحتی ندارم ما اینجا نمی جنگیم فقط آماده هستیم که حمله شروع شود و برای مقابله با دشمن و عقب راندن آنها از خاک میهن به میدان نبرد بشتابیم. موقعی که من خواستم به جبهه بیایم یک استخاره کردم و خوب درآمد و معلوم است که خداوند مرا طلبیده و می خواهد مرا آزمایش کند و شما باید مرا دعا کنید تا در این آزمایش الهی موفق شوم در ضمن بگویم که این حمله بزرگترین حمله ای است که می شود و شاید آخرین حمله باشد و بعد از آن جنگ تمام شود و من خیلی خوشحالم که در این حمله شرکت می کنم و مطمئن هستم که حتماً پیروز می شویم چونکه فرمانده ما امام زمان است و اوست که ما را رهبری می کند.
اگر لیاقت داشتم و شهید شدم گریه مکنید بلکه باید افتخار کنید که شما هم مادر شهیدی هستید و قول می دهم که آن دنیا شما را شفاعت کنم و پیش خود ببرم و اگر هم شهید نشدم بعد از پیروزی که بعد از عید می شود پیشتان خواهم آمد.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
جمشید داداشی
۱۳۶۰/۱۲/۲۴
نظر شما