تا موقعی که هدفمان الله است پیروزیم و پیروز خواهیم ماند
دوشنبه, ۰۸ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۲۳
شهيد «اكبر احمدي» همیشه به فکر افراد ضعیف و مظلوم بود و از هر طریق برای رفع مشکل آنها اقدام میکرد و در جامعه فردی پرهیزکار، هوشمند و نیز از پیروان خط امام خمینی (ره) بود.
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ شهید «اکبر احمدی» در سال 1339 در روستاي كورنده در رشت متولد شد، وی از فروتنی و عزت نفس والایی برخوردار بود و خواستههای والدین را در حد توان به جای میآورد. وی کارها و امور شخصی خود را بر عهده سایر اعضای خانوده قرار نمیداد. ایشان فردی آزاده، صالح و وارسته بود و یکی از مریدان مولای متقیان به شمار میرفت چرا که در تمام مراحل زندگی به حق، سخن میگفت، هر چند که به ضرر ایشان تمام میشد در مقابل هرگونه ظلمی ایبستادگی میکرد و در این راه حاضر به هر گونه جانفشانی بود او همیشه به فکر افراد ضعیف و مظلوم بود و از هر طریق برای رفع مشکل آنها اقدام میکرد وی در جامعه فردی پرهیزکار، هوشمند و نیز از پیروان خط امام خمینی (ره) بود.
پدر شهید میگوید؛ یک روز برای صرف نهار از مغازه به منزل مراجعه کردم و پس از خوردن نهار همسرم گفت: اکبر از من خواست تا به شما بگویم اگر برایتان مقدور است یک دست پیراهن مناسب برایش تهیه کند و بعد چند کارت عروسی را به من نشان داد پس از باز کردن پاکت و مطالعه آن متوجه شدم که عروسی بهترین دوست اکبر، سید جوادی است، و این مراسم در مسجد ابوذر کرد محله رشت برگزار میشود. این دو عزیز آنقدر به همدیگر علاقه داشتند که مانند یک روح در دو جسم بودند و در مراحل و مسایل مختلف در کنار هم به سر میبردند حتی نیایش و فعالیتهای مذهبی را با هم انجام میدادند. به همسرم گفتم به اکبر بگوید عصر به مغازه بیاید و پارچهای مناسب برای دوخت انتخاب کند عصر همان روز اکبر به مغازه آمد و پارچهای انتخاب کرد دو روز بعد لباس ایشان آماده شد. و آن را به منزل آوردم فردای آن روز قرار شد تا با مادرش جهت عروسی به مسجد برویم. اکبر لباس تازهاش را به تن کرد لباسی که بسیار برازنده او بود در حین مراسم ناگهان چشمم به اکبر افتاد و دیدم به جای پیراهن تازهاش پیراهن دیگری به تن کرده که برایم نا آشنا بود در آنجا موقعیتی به دست نیامد که علت را جویا شوم با تمام شدن مراسم علت را از پسرم جویا شدم و در نهایت متانت و وقار گفتند: پدر جان هنگامی که عروس و داماد برای خواندن خطبه عقد نزد حاج آقا میرفتند دیدم لباس سید جوادی مناسب نیست با خواهش خواستم تا لباس خود را با من معاوضه کند او پذیرفت و در وضوخانه مسجد لباسهایمان را تعویض کردیم و این لباسی که تن من است لباس داماد است. با فهمیدن جریان رخ داده متوجه شدم که اکبر آن چنان با اقتدار روح خود را تربیت کرده و آنقدر از دنیا فاصله گرفته است که به جز عشق و معرفت و حب به پرودگار چیز دیگری بر قلبش حاکم نیست تا بدان حد که همیشه بهترینها را برای بندگان خدا میخواهد.
در بخشی از وصیتنامه شهید «اکبر احمدی» آمده است؛
ای مردم دنیا بدانید تا موقعی که هدفمان الله است، مکتبان اسلام، آموزگارمان حسین (ع) و کتابمان قرآن، پرچمدار انقلابمان حضرت مهدی (عج) و رهبرمان روح الله است پیروزیم و پیروز خواهیم ماند. پس ای کسانیکه دست از خدا و قرآن برداشتهاید و مسلمانها را از یادبردهاید تاریخ در قرآن، شاهد زورگویان و ستمگرانی چون قوم فرعون و عود و ثمود ... و ابرقدرتهای زیادی بوده که همه آنها عاقبت نابود شدهاند پس ای مردم به ریسمان خدایی چنگ زنید و متحد باشید که فقط خداپرستان جاویدند.
پدر شهید میگوید؛ یک روز برای صرف نهار از مغازه به منزل مراجعه کردم و پس از خوردن نهار همسرم گفت: اکبر از من خواست تا به شما بگویم اگر برایتان مقدور است یک دست پیراهن مناسب برایش تهیه کند و بعد چند کارت عروسی را به من نشان داد پس از باز کردن پاکت و مطالعه آن متوجه شدم که عروسی بهترین دوست اکبر، سید جوادی است، و این مراسم در مسجد ابوذر کرد محله رشت برگزار میشود. این دو عزیز آنقدر به همدیگر علاقه داشتند که مانند یک روح در دو جسم بودند و در مراحل و مسایل مختلف در کنار هم به سر میبردند حتی نیایش و فعالیتهای مذهبی را با هم انجام میدادند. به همسرم گفتم به اکبر بگوید عصر به مغازه بیاید و پارچهای مناسب برای دوخت انتخاب کند عصر همان روز اکبر به مغازه آمد و پارچهای انتخاب کرد دو روز بعد لباس ایشان آماده شد. و آن را به منزل آوردم فردای آن روز قرار شد تا با مادرش جهت عروسی به مسجد برویم. اکبر لباس تازهاش را به تن کرد لباسی که بسیار برازنده او بود در حین مراسم ناگهان چشمم به اکبر افتاد و دیدم به جای پیراهن تازهاش پیراهن دیگری به تن کرده که برایم نا آشنا بود در آنجا موقعیتی به دست نیامد که علت را جویا شوم با تمام شدن مراسم علت را از پسرم جویا شدم و در نهایت متانت و وقار گفتند: پدر جان هنگامی که عروس و داماد برای خواندن خطبه عقد نزد حاج آقا میرفتند دیدم لباس سید جوادی مناسب نیست با خواهش خواستم تا لباس خود را با من معاوضه کند او پذیرفت و در وضوخانه مسجد لباسهایمان را تعویض کردیم و این لباسی که تن من است لباس داماد است. با فهمیدن جریان رخ داده متوجه شدم که اکبر آن چنان با اقتدار روح خود را تربیت کرده و آنقدر از دنیا فاصله گرفته است که به جز عشق و معرفت و حب به پرودگار چیز دیگری بر قلبش حاکم نیست تا بدان حد که همیشه بهترینها را برای بندگان خدا میخواهد.
ای مردم دنیا بدانید تا موقعی که هدفمان الله است، مکتبان اسلام، آموزگارمان حسین (ع) و کتابمان قرآن، پرچمدار انقلابمان حضرت مهدی (عج) و رهبرمان روح الله است پیروزیم و پیروز خواهیم ماند. پس ای کسانیکه دست از خدا و قرآن برداشتهاید و مسلمانها را از یادبردهاید تاریخ در قرآن، شاهد زورگویان و ستمگرانی چون قوم فرعون و عود و ثمود ... و ابرقدرتهای زیادی بوده که همه آنها عاقبت نابود شدهاند پس ای مردم به ریسمان خدایی چنگ زنید و متحد باشید که فقط خداپرستان جاویدند.
نظر شما