زندگینامه و گزیده ای از دل نوشته :
زندگینامه و گزیده ای از دل نوشته های شهيد محمد رضا ناصري نژاد که در چندين عمليات شركت داشته از جمله عمليات فتح خرمشهر به مدت 6 ماه عمليات فتح مهران، عمليات فتح فاو كه در ارديبهشت سال 65 در عملياتي كه شهيد ابراهيم كشاورز شهيد شدند شركت داشتند و مجروح گرديدند و در عملياتي فتح داني بلوك و در والفجر 10 مرحله هفتم كه منجر به شهادت وي گرديد.
نویدشاهدگیلان: شهيد محمد رضا ناصري نژاد در سال 1334 در يك خانواده مذهبي در شهرستان لاهيجان ديده به جهان گشود وي دوران تحصيلات ابتداي و متوسطه را در همين شهرستان به پايان رساند.

مناجات نامه عارفانه شهید محمد رضا ناصري نژاد؛

از همان اوان كودكي علاقه شديدي به اسلام و در پي حقيقت بود و علاقه وافري به قرآن و مطالعه و قرائت آن داشت او با آنچه كه در توان داشت به دفاع از اسلام و محرومين و مظلومين مي پرداخت در اوان كودكي در جلسات مذهبي  همراه با دوستان شركت مي كرد پس از آگاهي و بينش مكتبي و شناخت ولايت فقيه ديگر نمي توانست در جامعه بي تفاوت باشد لذا در فعاليتهاي انقلابي و مبارزات امت مسلمان عليه رژيم شاه در تهران و در شهرستان لاهيجان در حركتها و تظاهرات به طور شبانه روزي شركت  مي كرد و در پخش اعلاميه ها آتش زدن لاستيك ها منفجر كردن مواد منفجره انداختن رعب و وحشت در دل مزدوران رژيم خائن و عكسبرداري از راهپيماييها و تظاهرات آن زمان نقش  بسيار فعالي داشت.

شب نشینی با خدا/ مناجات نامه عارفانه شهید محمد رضا ناصري نژاد

در اوايل پيروزي انقلاب همگام با مردم از خيابانها  كوچه  ها پاسداري مي داد و بسيار شبها كه اصلا نمي خوابيد و پاسدار انقلاب  بود او در اتهامات و توطئه ها ايستادگي كرد و با خلوص و سادگي خودش  را از حريم اسلامي دفاع مي كرد و از خود مطرح كردن براي ديگران بيزار بود اما در ضميرش آنچه عملش بود خدا بود و تنها  كسي  كه مي بايد خودش را برايش مطرح مي كرد خدا بود و بس محمدرضا سعي مي كرد كه عملش را در نزد خدا خالص گرداند و به جبهه اعزام شد تا حجاب خود را بشكند.
وی در چندين عمليات  شركت داشته از جمله عمليات فتح خرمشهر  به مدت 6 ماه عمليات فتح مهران، عمليات فتح فاو كه در ارديبهشت سال 65 در عملياتي كه شهيد ابراهيم كشاورز شهيد شدند شركت داشتند و مجروح گرديدند و در عملياتي فتح داني بلوك و در والفجر 10 مرحله هفتم كه منجر به شهادت وي گرديد اما خاطراتي كه از ايشان داريم در ايام ماه مبارك رمضان و وقت خواندن نماز اما خاطره اي از يكي  از همرزمشان در عمليات والفجر 10 كه يك شب پيش از عمليات حدود ساعت 11/30 شب در چادر فرمانده گروهان كه بعد از طرح عمليات شهيد ناصري نژاد به جان امام و رزمندگان اسلام دعا نمود و گفت بچه ها به شماها بگويم هر كس شهيد شد ديگري  راهش را ادامه دهد بعد رو  كرد به تك تك افراد به شوخي گفت فلاني تو شهيد مي شوي يكي از بچه ها  رو كرد به ناصري نژاد گفت هر كس اين حرف را بگويد خودش آخر شهيد مي شود گفت به جان قبول مي كنم البته هر چند اگر لياقتش  را داشته باشم. آخرين اطلاعاتي كه از شهيد داريم طبق اظهارات  يكي از دوستانش در مورخه 1367/1/14  بعد از موفقيت  در عمليات در منطقه ماني بلوك در عمق 8 كيلومتري خاك عراق توسط گاز شيميايي به درجه رفيع شهادت نائل آمد.

گزیده ای از دل نوشته های شهید محمد رضا ناصري نژاد؛

خدايا، آنگاه که حقیقت را عیان ديدم دوستت شدم آنگاه که محبتت را ديدم، از خويش شرمنده، نمي دانم چه گويم و چگونه لطف تو مرا احاطه کرده و هواهاي شيطاني مرا باز داشته از تو کرامت بود و از بنده ات طغيان و چموشي ، تو در اوج قدرتت به ضيافتم خواندي و من در حضيض ذلّتم به تو دشمني کردم، آن چنان شيطان در من خانه کرد که عليه تو عصيان کردم ولي تو، تو محبّت کردي ،گويا تو از بنده ات شرم داري! او را مبتلا سازي!


مهربانا ، اگر در اين حال گويند رخت ديار دگر بر بند چه حاليست مرا در اين چند صباح عمر عملي خالص و پربار نمي يابم، رخصتي را در ياد تو نمي بينم، اکنون خود را غريقي يافته ام که اميدش به توست، خار و خاشاکي که بدان توسّل يابد، نيست.


معبودا، تو مرا به بزرگيت بپذير، تو تاکنون محبت کرده اي، فراموشم مکن.


خدايا، نه عمیقانه تورا شناختم و نه خالصانه و بی باکانه در راهت قدم نهادم ، شرمندگي از آن اين کوچکترين است و دست گرفتن از بزرگ.


خدايا ،‌‌‌‌ تو عالم مي خواهي نه عابد، نه عارف خواهي، نه زاهد، تو نوري، نور مي طلبي تو عشقي، عشق مي طلبي، چرا که آنها در خم کوچه ابزارند و اينها بر مسند قلّه فلاح. عاشق که شد که يار به حالش نظر نکرد، بيچاره درد نيست، و گر نه طبيب هست.


خدايا، هر که آسودگي مي خواهد من آتش عشق در وجودم مي طلبم و هر که عقل راهنما مي خواهد من ديوانگي طلب می کنم.


خداي ، شايسته بود بنده ات، شب و روزش را به استغفار مي گذراند و به شکر و سپاس و حمد مشغول بود و چه کسي بد حال تر از من است که در گناه و غفلت بوده ام.


خدايا، شيطان در تمام اعماق وجودم رخنه کرد و مرا از ياد تو بازداشت خدايا هرگاه در درياي گناه خويش مي نگرم خود را شقّي ترين مي يابم و در حضيض ظلمت خود را مي يابم ؛ از خود مأيوس مي گردم و بي چيز مي بينم ، خدايا ، کدام نماز از غافل مي پذيري و کدام دعا از محجوب نفس و کدام لطيف به عصيان گران جبّار السّماء.


خدايا ، چه رمزي است که در نگاه به خويش ، پوچي و در نگاه به تو همه چيز .


خدايا ، اگر مرا بخود واگذاري، پيروي شيطان بر نفس است و عصيان بر تو و انبياء و اولياء و اگر تو مرا کفالت کني اطاعت توست و رسول و اولياءتو ،عصيان من براطاعتت را نپذيرونپسند.


خدايا، به قدرت بي پايانت سوگند ، مرا توان ترک به معصيّت و مقابله با وسوسه هاي شيطان نيست ، مرا کمک کن ، تو خود شاهدي که نمي خواهم عصيانت کنم، مرا بر اطاعت توان بخش . اميد من به لطف بيکران توست که تا حال اين ضعيف ،هزار گونه ظلم به نفس کرد و نافرماني امرت ، اما تو ابررحمت را بار اندي براو و چهرۀ زشت روحش را پوشاندي،حال نيز به اين اميد تورامي خوانم و از تو مي خواهم.


خدايا، افسوس که اين چند روز به معرفت تو بگذشت وعشق برخاسته از معرفت درسينه ها جا بگرفت. بهر حال امیدوارم که از در خانه زدن تو ، خسته نشوم و اين خسران را به خواندن به رحمانيّتت جبران کنم.خدایا ، من اوّل بنده غافل تونیستم که عفو کنی و چه بسیار گناهکاران را بخشو ده ای .


خدایا، چه کنم که فقیرم وتو غنی ودر اعطای دریای پرخروش رحمت وعطایت کم نمی شود،مرا لایق لطف ورحمتت گردان.


خدایا، رحمتت وسیع و بی نهایت است و مرا به آن می خواند که من چیزهایی را فریاد کنم که لیاقتش راندارم. من عشق ومعرفت، شهادت، حیات وممات را می خواهم.


خدايا، آن سوز ده که بر خاکها غلت زنم و العفو، العفو بگويم تا نفسم بند آيد.


خدايا، مرا به عملم مواخذه مکن، يا ارحم الراحمين ، يا غافر المذنبين ، يا ساتر العيوب و الخطايا.


خدایا، مرا ببخش که اگر مرا نبخشی ،در درگاهت ، پس رو سیاه خواهم بود.


خدایا، من خود را به تو وا گذارده ام، پس زندگی و مرگم را به آنگونه که خودت صلاح میدانی قرار ده.


ای معبود من ، ای خالق من ، ای معشوق من، ای اللّه ، جانبازی در راهت شیرین است ،چقدر انسان با وقارمی میرد و جان می دهد و من دوست می دارم ؛ با اینکه خیلی گناه دارم سر از فرمان تو باز زدم ولی چه کنم ، امید به لطف و کرم تو دارم و حاضرم که این جان ناقابل و خون کثیفم را در راه پاک و پر ارزشت هدیه کنم ، تو می دانی که با چشمی باز و با اندیشه ای روشن و با قلبی سرشار از عشق به تو ، به سویت آمدم ، تا جبران کنم ، اگر بتوانم و تو توفیق دهی مرا و تنها درخواستم همین است از تو ، ولی من و خدای من که مرا عفو کنی و ببخشی و از این دنیا ببری.


خدایا، قلوب ما را به نور ایمان و قرآنت منوّر ساز و مرا هرچه بیشتر به حقایق قرآن آشنا نمای؛ به امید خدا ،ان شاء ا... .


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده