قسمتی از وصيت نامه و زندگینامه شهيد يدالله احمد پور؛
يدالله به بهبهان انتقال يافت و مدت 2 ماه از آنجا گذراند و بعد وارد خهط اول مقدم جبهه شد و در چندين حمله های بزرگ با نام يا زهرا، علي ابوطالب، یا صاحب الزمان شركت كرده بود.
نویدشاهدگیلان: شهيد يدالله احمدپور سرباز رشيد اسلام در سال 1340 در يكي از روستاهاي شهرستان رودسر بنام قاسم آباد عليا متولد شد از همان كودكي با توجه به جو خانواده به عقائد مذهبي پايبند شد و رفتار كودكي‌اش رنگ و بوي اسلامي گرفت.  تحصيلاتش تا پايان سوم راهنمايي در مدرسه روستاي خود به اتمام رساند آنگاه براي كسب علم بيشتر راهي شهر شد و در دبيرستان شريف واقفي كلاچاي ثبت نام نمود و اين دوره چهار ساله را نيز با جديّت ادامه داد و موفق به اخذ ديپلم در رشته اقتصاد اجتماعي گرديد. و بعد از مدتي كوتاه جهت انجام وظيفه مقدس، خدمت سربازي خود را به گروهان ژاندارمري رودسر معرفي كرده و پس از مدتي هنگ رشت براي دوره آموزشي به پادگان دوآب منتقل گشته و از آنجا به پاسگاه خاوران و پس از مدتي به دماوند در پاسگاه رودهن خدمت خود را ادامه داد.
شهيد يدالله احمدپور: با وحدت و يکپارچگي پروژه ابرقدرتها را به خاک بماليم
هر وقت از جبهه به مرخصي مي‌آمد به مادرش درس بزرگي مي‌آموخت و  مي‌گفت خدا را فراموش نكنيد و از پدر و مادر خود، يا برادران و خواهران مذهبي و بخصوص اين جامع اصيل دوستانه رفتار كنيد تا خداوند بزرگ از شما خوشنود و راضي و من هم از شما راضي باشم. در سال 1340 بود يكي از علماي حوزه قم كه بنام آيت الله حاج آقا محفوظي رودسري كه خانواده ما را واقعاً مذهبي و ايمان به خداوند مي‌ديد يكي از رساله‌هاي آيت الله خميني را به پدر و مادر و خانواده‌ام هديه نمود و از اينكه يدالله شاگرد دوم در دوده ابتدائي بود و چون در خواندن و نوشت زرنگ بود از سوم ابتدائي رساله امام را مطالعه مي كرد مخصوصاً در مورد نماز و روزه كه چون آن موقع فقط به فكر نماز و روزه بود و بعد از اينكه كمي بزرگ شد كه رساله امام را مطالعه مي‌كرد و مي‌گفت ما مسئوليت خطيري در راه خداوند بزرگ خودمان داريم او مي‌گفت اين مردم حالا امام را نمي‌شناسند چون امام قرنها از زمان جلوتر است لذا نسلهاي آينده هستند كه خواهند فهميد كه اين امام بعد از اينكه دوره تبعيدش تمام شد چه تحولاتي در جامعه بوجود خواهد آورد آن هم كه حرف شيرين شهيد در سال پيش بود كه واقعاً هم شد.
يدالله به بهبهان انتقال يافت و مدت 2 ماه از آنجا گذراند و بعد وارد خهط اول مقدم جبهه شد و در چندين حمله های بزرگ با نام يا زهرا، علي ابوطالب، یا صاحب الزمان شركت كرده بود. موفق شد و بعد فرمانده او ايشان را به بهبهان اعزام مي‌كنند براي مرخصي. ولي نرفت و مي‌گفت من بايد راهي بصره حتماً برويم چرا كه مي‌ترسم دوستانم بروند ولي من نروم و پس از مدت چند روز ديگر بر اثر تركش خمپاره شديد به درجه رفيع شهادت نائل مي‌آيد.
شهيد يدالله احمدپور: با وحدت و يکپارچگي پروژه ابرقدرتها را به خاک بماليم
خاطره ای از شهيد يدالله احمدپور؛
بامردم خوش رفتاروخوش برخوردبود.پدرومادرش راهميشه خوشحال نگه مي داشت. درتمام کارها دلداريشان مي داد.هرگزعصباني نمي شد. و ديگران را به کار توصيه مي کرد. از جبهه براي خانواده نامه مي نوشت و اعتقاد داشت که پدر و مادرش زود ناراحت مي شوند به همين دليل زود به زود نامه مي داد شوق به جبهه زياد داشت پيوسته مدافع روحانيت بود و از نظر دعا و نياز کوششهاي فراواني مي کرد. در طول انقلاب علاوه بر روشنگري عام مردم از واقعيتهاي اسلام عزيز و فساد رژيم شاهنشاهي در پخش اعلاميه هاي امام فعاليت ها ي چشمگيري داشتند و در بيشتر شبهاي نمي خوابيدند و از محل پاسداري مي کردند . نامبرده در اثر مبارزاتي که با ضد انقلابيون و منافقين داشتند هميشه درگير بودند و در زمان شروع انقلاب هم تحت تعقيب مامورين شاه بود. شهيد سينه خود را براي منافقين سپر کرده بود و بالاخره در اول مرداد سال 1361 در پل نو خرمشهر بدست مزدوران عراقي به شهادت رسيد.

قسمتی از وصيت نامه شهيد يدالله احمد پور؛
ما امروز وظيفه خود ميدانيم که  از اين خونهاي گرانبهاي ريخته شدمان که همانا حقانيت بودن مکتبمان است بخوبي از آن حفاظت و حراست نمائيم.
زندگي آن موقع خوب ميباشد که ذلت واژگون گردد، پس مرگ با عزت بهتر از ننگ پذيرفتن است، و ما هم زندگي مخلصانه را از پيشوايمان علي (ع) آموخته ايم و روح رزمندگي را از آن پيشه خود قرار داده ايم و بنابه تعهدي که پذيرفته ايم بايد به آن عمل نمائيم که موعودش فرا رسيده است.
برادر و خواهر تا زمانيکه خون در بدن خود جريان دارد نخواهيم گذاشت از اين خونهائيکه ريخته شده پايمال گردد. و الآن بهترين موقعي است که ما بايد انسجام بيشتري بخود بگيريم و با وحدت و يکپارچگي پروژه ابر قدرتها را به خاک بماليم و از خداي خود در اين راه ياري ميجوئم و مدد را از او ميخواهيم در انتظار پيروزي اسلام بر کفر هستيم که همانا خدا به ما وعده داده است.
من امانتي هستم در نزد خداوند، و خداوند هر وقت که خواست ميتواند اين امانت را از شما بگيرد و شما هيچوقت نميتوانيد در اين مورد ناراحت شويد. پس چه خوب است شما اين دعا را کنيد که در نزد خداوند عالم، و در راه اسلام و قرآن گام بردارم و در همان راه به آرزوي خود که شهادت است برسم.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده