شهید کامران حلوایی جلالی؛
زندگی نامه و مصاحبه با خانواده شهید کامران حلوایی جلالی همراه با فرازهايي از وصيت نامه شهيد که فرمودند در زندگي هميشه به فكر معاد باشيد كه شما را از گناهان باز ميدارد راه شهيدان و جنگ را فراموش نكنيد و به ياد بودن جنگ همچون غذا خوردن جز زندگي خود قرار دهيد.
نویدشاهدگیلان: شهيدكامران حلوائي جلالي در فروردين سال 1340 در آستانه اشرفيه در يك خانواده ي مذهبي ديده به جهان گشود شهيد تحصيلات ابتدايي ، راهنمايي و دوران متوسطه را در دبيرستان بوعلي سينا واقع در آستانه اشرفيه با موفقيت پشت سر نهادند. ايشان در طول اين دوران به دليل اعتقادات مذهبي به همراه پدر بزرگوارشان براي اقامه ي نماز جماعت هر روز و شب به مسجد محل مي رفتند ودر كلاس هاي قرآن نيز شركت مي كردند. از آنجايي كه دوران آخر متوسطه ي اين شهيد با اوج گيري مبارزات مردمي بر عليه ر‍ژيم مستبد پهلوي بود ايشان از هيچ فعاليت وتلاشي در راه رسيدن به پيروزي انقلاب اسلامي به همرا ديگر مردمان آستانه اشرفيه دريغ نكردند ودر همه ي جريانات وفعاليت هاي انقلابي حضوري فعال داشتند. شهيد همچنين در امور ورزشي نيز فعاليت هاي زيادي داشتند به همين دليل جزء برترين هاي فوتبال شهرستان بودند. بعد از اخذ ديپلم چون كشور با توجه به فروپاشي نظام ديكتاتوري شاه و پيروزي انقلاب اسلامي وتشكيل انقلاب فرهنگي كه پيرو آن دانشگاه ها از پذيرفتن دانشجو معذور بودند وايشان نتوانستند ادامه ي تحصيل دهند خانواده ي ايشان تصميم گرفتند كه براي ادامه ي تحصيل او را به يكي از مراكز دانشگاهي خارج از كشور بفرستند اما شهيد به علت اعتقاد به آرمان ها وپا  بندي به ارزش هاي اسلامي از ادامه ي تحصيل در خارج از كشور منصرف و به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمدند. اين شهيد عزيز فعاليت خود را در بخش فرهنگي سپاه پاسداران شروع كردند و با شروع جنگ تحميلي به جبهه هاي جنگ حق عليه باطل به هدف دفاع از تمامیت ارضي وجلوگيري از تجاوز بيگانگان به خاك پاك كشورمان عازم شدند. لازم به ذكر است ايشان در طول خدمتشان در سپاه پاسداران به عنوان فرمانده بسيج در بخش بندر كياشهر كه از توابع آستانه اشرفيه است نيز انجام وظيفه مي كردند. اين شهيد بزرگوار در ماه شعبان سال 1361 بنا به سنت رسول الله در روز سوم شعبان مقارن با تولد امام حسين روز پاسدار تصميم به تشكيل خانواده گرفتند شهيد از شروع جنگ تحميلي در جبهه هاي غرب وجنوب كشور ماه هاي زيادي را مشغول دفاع ومبارزه بودند ودر آخر در عمليات محرم در منطقه جنگي موسيان عين خوش به آرزوي  قلبي خود كه همانا نوشيدن شهد شيرين شهادت بود نائل آمدند.

مسئوليت پذيري

به ياد دارم كه درسال 1355 همزمان با دوران نوجواني شهيد كامران پدرم بيشتر وقت ها ناهار را در مغازه ميل ميكردند با وجود اينكه من غير از كامران دو برادر ديگر به لحاظ سني از او يكي دو سالي كوچكتر بودند نيز داشتم ولي هميشه مشاهده ميكردم كه براي بردن غذاي پدرم بمغازه او پيش قدم مي شد. روزي كه ايشان بخاطر دير رسيدن به مدرسه نتوانسته بود ناهار پدرم را به مغازه ببرد، بعد از اينكه به طور اتفاقي با من كه از مدرسه بر مي گشتم برخورد كرد ازمن تقاضا كرد كه من به جاي او اين كار را انجام دهم من هم قبول كردم كه اول غذا را به مغازه برده وبعد به خانه برگردم، متاسفانه در ميانه راه با يك موتورسيكلت تصادف كردم ولي آسيب چنداني نديدم. بعد از اينكه اين خبر  بگوش كامران رسيد او بسيار خود را سرزنش كرد وگفت اگر من دير به مدرسه ميرسيدم بهتر از اين بود كه تو صدمه ميديدي و هميشه و وقتی اين حادثه را به ياد مياورد واحساس ندامت  و پشيماني ميكرد
خاطره اي به نقل از برادر شهيد

صداقت

در سال 1353 وقتي كه براي اولين بار پدر و مادرم به سفر حج مشرف شدند، نياز بود كه در غياب ايشان كسي مسئوليت مغازه را بر عهده بگيرد بالطبع كامران كه بزرگترين فرد خانواده و نوجواني بيش نبود بجاي پدرم در مغازه مشغول بكار شد ايشان به لحاظ فضايل اخلاقي آنچنان رشد كرده بود كه خود را موظف به ثبت درآمدي كه از مغازه بدست ميامد ميكرد وكوچكترين هزينه هايي كه از صندوق مغازه تأمين مي شد را صادقانه بدون هيچ كم وكسري ياداشت مي نمود. اين موضوع زماني برمن روشن شد كه وقتي براي خريدن يك شكلات بهمن پول داد، آنرا نيز مانند ساير اقلام در دفتر ثبت نمود.
خاطره اي به نقل از برادر شهيد

امانت داري

خواهرم به ياد دارد زماني كه كامران عضو سپاه بود گاهي اوقات براي آمدن به منزل از موتور استفاده ميكرد. روزي كه او با موتور سپاه به خانه آمده بود،خواهرم از او خواست كه وي را سوار موتور كرده ودر خيابان بگرداند، ايشان علي رغم اصرار زياد خواهرم تنها او را بروي ترك موتور سوار كرد و از روشن كردن موتور خوداري نمود. وقتي با اعتراض خواهرم مواجه شد ايشان با لحني بسيار مهربان به او گفت: اين موتور جزء اموال  عمومي است ونبايد از آن استفاده شخصي كرد.
خاطره اي به نقل از كوچكترين خواهر شهيد

ساده زيستي

سوم شعبان سال 1361 هنگامي كه ما خودمان را براي برگذاري مراسم ازدواج شهيد كامران آماده مي كرديم ، همواره او تاكيد ميكرد كه مراسم عروسيش خيلي ساده ومعمولي وبدون تشريفات وتجملات زياد برگزار شود، برخلاف ميل ايشان خانواده مخصوصأ پدرم شديدأ تمايل داشتند كه اين مراسم بسيار باشكوه انجام شود وبجهته اينكه برادرم از نيت ما باخبر نشودبسياري از برنامه هاي آنروز را از چشم او پنهان نموديم در روز عروسي وقتي كه او آنمراسم را مشاهده كرد از اين اتفاق نه تنها استقبال نكرد بلكه بسيار ناراحت هم شده واز آنجا كه دوستانش به شوخي وكنايه او را مرفهه و پولدار خواندند. از اين قضيه شرمنده وخجالت زده شد.
خاطره اي به نقل از برادر شهيد

فرازهايي از وصيت نامه شهيدكامران حلوائي جلالي؛

اي برادران و خواهران ايثارگر، پشتيبان ولايت فقيه باشيد و از ياران امام در همه موارد دفاع حمايت كنيد. همه خطهاي انحرافي را افشا كنيد و همه كساني كه خود را طرفدار اسلام جا زده اند رسوا سازيد هميشه در راه قرآن باشيد و قرآن را بخوانيد و به گفته هاي آن عمل كنيد كه شما را به عبوديت و قدرت الهي خواهد رساند. عزيزانم در زندگي هميشه به فكر معاد باشيد كه شما را از گناهان باز ميدارد راه شهيدان و جنگ را فراموش نكنيد و به ياد بودن جنگ همچون غذا خوردن جز زندگي خود قرار دهيد.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده