در قسمتی از کتاب «خیابان تبریز» که گذری بر زندگی و زمانه معلم شهید «قدرتالله چگینی» است، میخوانید: «شهید قدرتالله چگینی در بیمارستان بستری شد و بعد از مدتی به اتاق عمل رفت. بعد از اتمام جراحی، ناراحت و نگران بالای سرش ایستاده و منتظر بودیم بعد از چند ساعت بیهوشی چشمانش را باز کند. ذکر مقدس یا زهرا (س)، اولین کلامی بود که بعد از به هوش آمدن به زبان آورد ...»
کد خبر: ۵۹۰۳۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۹
در قسمتی از کتاب «خیابان تبریز» که گذری بر زندگی و زمانه معلم شهید «قدرتالله چگینی» است، میخوانید: «شهید چگینی در بیمارستان بستری شد و بعد از مدتی به اتاق عمل رفت. بعد از اتمام جراحی، ناراحت و نگران بالای سرش ایستاده و منتظر بودیم بعد از چند ساعت بیهوشی چشمانش را باز کند. ذکر مقدس یا زهرا (س)، اولین کلامی بود که بعد از به هوش آمدن به زبان آورد ...»
کد خبر: ۵۹۰۳۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۹
در قسمتی از کتاب «خیابان تبریز» که گذری بر زندگی و زمانه معلم شهید «قدرتالله چگینی» است، میخوانید: «شهید قدرتالله چگینی در بیمارستان بستری شد و بعد از مدتی به اتاق عمل رفت. بعد از اتمام جراحی، ناراحت و نگران بالای سرش ایستاده و منتظر بودیم بعد از چند ساعت بیهوشی چشمانش را باز کند. ذکر مقدس یا زهرا (س)، اولین کلامی بود که بعد از به هوش آمدن به زبان آورد ...»
کد خبر: ۵۹۰۳۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۹
«یک روز که معلممان آقای چگینی بود. بچهها همچنان مشغول شعار دادن بودند که ناگهان مدیر در کلاس ما را باز کرد و گفت شما هم دارید شعار میدهید آقای چگینی با لحنی عادی و با آرامش در جواب مدیر بود گفت: مگر به شما ربطی داره؟ این جواب آقای چگینی باعث عصبانیت مدیر و شلیک خنده بچهها شد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم «قدرتالله چگینی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۹۰۲۶۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۱
برگی از خاطرات شهید معلم و رئیسجمهور «رجایی»؛
«بنا به توصیه آقای رجایی که در جمع ما محوریت خاصی داشت، ما با زندانیان عادی هم غذا میشدیم، ورزش میکردیم و نماز جماعت را، بهرغم اخطار پلیس، کماکان برگزار میکردیم. این برنامه ما باعث تغییر در رفتار زندانیان عادی شد ...» ادامه این خاطره از شهید معلم و رئیسجمهور «محمدعلی رجایی» را در آستانه بزرگداشت روز معلم، در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۹۰۲۶۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۰
«در عمل و گفتار تابع محض ولایتفقیه بود. موضعگیریهایش را با نظر حضرت امام (ره) مطابقت میداد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات معلم شهید «قدرتالله چگینی» است که در آستانه بزرگداشت روز معلم تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۹۰۲۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۹
«در عمل و گفتار تابع محض ولایتفقیه بود. موضعگیریهایش را با نظر حضرت امام (ره) مطابقت میداد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم «قدرتالله چگینی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۹۰۲۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۹
«در عمل و گفتار تابع محض ولایتفقیه بود. موضعگیریهایش را با نظر حضرت امام (ره) مطابقت میداد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم «قدرتالله چگینی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۹۰۲۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۹
«در عمل و گفتار تابع محض ولایتفقیه بود. موضعگیریهایش را با نظر حضرت امام (ره) مطابقت میداد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات معلم شهید «قدرتالله چگینی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۹۰۲۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۹
مادر شهید «حسین دارپیچ»:
«یک حلقه خواستگاری خریدم تا حسین از جبهه بیاید برایش خواستگاری بروم و برای زنش نشان بگذارم. اما آرزویی انداختن حلقه در دست نوعروسم، به شهادت فرزند دلبندم ختم شد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «حسین دارپیچ» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۹۰۲۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۸
مادر شهید «حسین دارپیچ»:
«یک حلقه خواستگاری خریدم تا حسین از جبهه بیاید برایش خواستگاری بروم و برای زنش نشان بگذارم. اما آرزویی انداختن حلقه در دست نوعروسم، به شهادت فرزند دلبندم ختم شد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «حسین دارپیچ» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۹۰۲۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۸
روایتی خواندنی از خواهر شهید«سید پوریا نصوری لعل آبادی»
«پرستو نصوری لعل آبادی» خواهر شهید می گوید: شال سبزی که سید پوریا هر شب برای حضور در حسینیه به گردن میانداخت، راز عجیبی در دل داشت. شبی که آن را فراموش کرد، در خواب کسی به او یادآوری کرد که بدون شال به مجلس نرود. دو شب بعد شال را برداشت و گفت: "امام حسین (ع) منتظر من است." که بعدها این شال، کنار قاب عکسش ماند و خودش پر کشید و جاودانه شد.
کد خبر: ۵۹۰۲۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۸
روایتی خواندنی از خواهر شهید«سید پوریا نصوری لعل آبادی»
«پرستو نصوری لعل آبادی» خواهر شهید می گوید: شال سبزی که سید پوریا هر شب برای حضور در حسینیه به گردن میانداخت، راز عجیبی در دل داشت. شبی که آن را فراموش کرد، در خواب کسی به او یادآوری کرد که بدون شال به مجلس نرود. دو شب بعد شال را برداشت و گفت: "امام حسین (ع) منتظر من است." که بعدها این شال، کنار قاب عکسش ماند و خودش پر کشید و جاودانه شد.
کد خبر: ۵۹۰۲۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۸
روایتی خواندنی از خواهر شهید«سید پوریا نصوری لعل آبادی»
«پرستو نصوری لعل آبادی» خواهر شهید می گوید: شال سبزی که سید پوریا هر شب برای حضور در حسینیه به گردن میانداخت، راز عجیبی در دل داشت. شبی که آن را فراموش کرد، در خواب کسی به او یادآوری کرد که بدون شال به مجلس نرود. دو شب بعد شال را برداشت و گفت: "امام حسین (ع) منتظر من است." که بعدها این شال، کنار قاب عکسش ماند و خودش پر کشید و جاودانه شد.
کد خبر: ۵۹۰۲۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۸
روایتی خواندنی از خواهر شهید «سید پوریا نصوری لعل آبادی»
«پرستو نصوری لعل آبادی» خواهر شهید می گوید: شال سبزی که سید پوریا هر شب برای حضور در حسینیه به گردن میانداخت، راز عجیبی در دل داشت. شبی که آن را فراموش کرد، در خواب کسی به او یادآوری کرد که بدون شال به مجلس نرود. دو شب بعد شال را برداشت و گفت: "امام حسین (ع) منتظر من است." که بعدها این شال، کنار قاب عکسش ماند و خودش پر کشید و جاودانه شد.
کد خبر: ۵۹۰۲۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۸
روایتی خواندنی از خواهر شهید «سید پوریا نصوری لعل آبادی»
«پرستو نصوری لعل آبادی» خواهر شهید می گوید: شال سبزی که سید پوریا هر شب برای حضور در حسینیه به گردن میانداخت، راز عجیبی در دل داشت. شبی که آن را فراموش کرد، در خواب کسی به او یادآوری کرد که بدون شال به مجلس نرود. دو شب بعد شال را برداشت و گفت: "امام حسین (ع) منتظر من است." که بعدها این شال، کنار قاب عکسش ماند و خودش پر کشید و جاودانه شد.
کد خبر: ۵۹۰۲۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۸
روایتی خواندنی از خواهر شهید «سید پوریا نصوری لعل آبادی»
«پرستو نصوری لعل آبادی» خواهر شهید می گوید: شال سبزی که سید پوریا هر شب برای حضور در حسینیه به گردن میانداخت، راز عجیبی در دل داشت. شبی که آن را فراموش کرد، در خواب کسی به او یادآوری کرد که بدون شال به مجلس نرود. دو شب بعد شال را برداشت و گفت: "امام حسین (ع) منتظر من است." که بعدها این شال، کنار قاب عکسش ماند و خودش پر کشید و جاودانه شد.
کد خبر: ۵۹۰۲۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۸
برگی از خاطرات؛
«شهید رجبعلی بهتویی از اولین کسانی بود که برای خاکریز زدن میآمد و مسئولیت قبول میکرد و در سختترین شرایط و در جاهایی که از بقیه مکانها مشکل بود داوطلب کار میشد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۹۰۰۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۶
«زمانی که سیدعلی آقا در مشهد بود در خیابان خواجه ربیع، یک جریانی لو میرود. در این جریان پای او هم در کار بود. مامورین به آنجا حمله میکنند. گویا یکی از افراد مسلح از کسانی که با سید علی آقا در ارتباط بودند به شهادت میرسد. چند نفری هم فرار میکنند و مامورین آنها را تحت تعقیب قرار میدهند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۹۹۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۳
«زمانی که سیدعلی آقا در مشهد بود در خیابان خواجه ربیع، یک جریانی لو میرود. در این جریان پای او هم در کار بود. مامورین به آنجا حمله میکنند. گویا یکی از افراد مسلح از کسانی که با سید علی آقا در ارتباط بودند به شهادت میرسد. چند نفری هم فرار میکنند و مامورین آنها را تحت تعقیب قرار میدهند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۹۹۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۳