سرباز ارتش شهيد «احمد رهبري»
با عشق و علايق ديني به اسلام و انقلاب و رهبري، خانواده و عشاير روستا را به طرفداري از انقلاب دعوت مي كرد و عامل موثري در به وجود آوردن وحدت بين شيعه و سني در حد وسع خود بود.
وحدت بین شیعه و سنی را ایجاد می کرد


«ما در راه اسلام اين هدف مقدس از شهادت نور چشمان هراسي نداريم» امام خميني (ره)

 نوید شاهد آذربایجان غربی: سرباز ارتش شهيد «احمد رهبري دميرچي كندي» در پنجم تیر سال 1342 در روستاي «قره قويون» از توابع پلدشت و در خانواده ای متدین چشم به جهان گشود. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند و یازدهم مهر سال 64 در دشت ذهاب به شهادت رسید.

شهید رهبری کودکی خود را در روستای باصفای خود و بازی همسالانش سپری کرد و بزرگ شد تا اینکه زمان مدرسه رفتنش فرا رسید. او با علاقه راهی مکتب درس شد و دوره ابتدایی را در روستا به پایان رسانید. چون از يك خانواده عشاير بود، به علت كوچ خانواده جهت ادامه تحصيل به ماكو آمد و در نزد يكي از اقوام خود تا كلاس سوم راهنمايي به تحصيل پرداخت. به هنگام اوج گيري انقلاب شکوهمند اسلامی ترك تحصيل نمود و به كشاورزي و دامداري پرداخت.
وي در اوايل انقلاب در راهپيمايي ها شركت كرده و برادر كوچك خود را نيز همراه مي برد. قبل از پيروزي انقلاب نيز سعي مي كرد در مجالس عليه رژيم طاغوت شركت نمايد.
شهید رهبری به انجام فرايض ديني علاقمند بود و هيچ وقت نماز و روزه اش ترك نمي شد. در مجالس مذهبي شركت مي كرد و هميشه به مسجد مي رفت. عشق و علايق ديني او باعث شده بود به اسلام و انقلاب و رهبري آن به چشم يك عنصر نجات بخش نگريسته و حتي خانواده و عشاير روستاي خود را به طرفداري از انقلاب دعوت مي كرد.
لذا عامل موثري در به وجود آوردن وحدت بين شيعه و سني در حد وسع خود بود. شهيد با رسيدن به سن قانوني داوطلبانه به خدمت زير پرچم رفت و در لباس مقدس سربازي به نظام اسلامي مشغول خدمت گرديد.

وحدت بین شیعه و سنی را ایجاد می کرد

حسن رهبر، برادر شهید درباره اعزام شدن ایشان به خدمت اینگونه می گوید: شهيد در سال1362 ترك تحصيل كردند. موقع شدت جنگ حق عليه باطل بود. بهار سال1363 بطور داوطلبانه در ارتش ثبت نام و به خدمت سربازي رفت بعد از تكميل دوره آموزشي كه در پادگان ارتش مرند به پايان رساندند ايشان براي چند روزي به مرخصي آمد. مرحوم پدرم از ايشان پرسيدند كه بعد از آموزش به كدام شهر تقسيم شدي. ايشان جواب دادند: شهر باختران. گفت باختران تا جبهه رفتنش را از ما پنهان کند اما يك مرتبه خانواده باخبر شدند و همگی نگران و ناراحت شديم ولي ايشان هميشه از خوب بودن منطقه صحبت مي كرد و به ما مي گفت جاي من خيلي خوب است و نگران من نباشيد. به بنده توصيه مي كرد كه درسهايم را خوب بخوانم و موقع تعطيلي مدارس به پدر كمك كنم.
وي به علت خوف خانواده اش از اينكه مبادا نور چشم خود را از دست بدهند و او را از ادامه خدمت منع نمايند، سعي مي كرد اسرار جبهه را در خانه بازگو ننمايد .او سرباز ارتش بود و جانانه در راه دفاع از میهن خود مبارزه می کرد. 18 ماه در جبهه های نبرد حق علیه باطل حماسه های بسیار کرد که سرانجام در یازدهم مهر ماه سال 1369 از يگان مربوطه خود به خطوط مقدم جبهه اعزام و بر اثر رشادت و پايمردي خود در منطقه دشت ذهاب، بر اثر اصابت تركش به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
راهشان پررهرو باد.

منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده