جانباز 70 درصد شيميايي در بيست و يكمين سالروز فاجعه شيميايي سردشت؛
يکشنبه, ۰۹ تير ۱۳۸۷ ساعت ۰۰:۰۰
هنوز همه آن اتفاقات برايش تازگي دارد و چهره معصوم برادران و خواهرانش در مقابل چشمانش رژه مي روند. گويي كه همين ديروز بود كه سردشت زير بمبهاي شيميايي سوخت و او همه عزيزانش را از دست داد. يك شهرخاطره از خشم دشمن خاكستر شد و فرزندان سردشت پر پر شدند.


به گزارش نويد شاهد، پروين كريمي واحد در گفتگوي اختصاصي با خبرنگار پايگاه اطلاع رساني قربانيان سلاح هاي شيميايي مي گويد:
در آن روز سياه و مرگبار در خانه پدريمان جشني برپا بود. برادرم به تازگي صاحب دختري شده بود، همه دور هم جمع شديم، چقدر شاد بوديم حتي يكي از برادرانم كه تهران بود خودش را به زحمت به سردشت رساند تا در كنار خانواده باشد. در حمام بودم كه هواپيماهاي عراقي آمدند.
يكي از بمب ها آرام و بدون تخريب به خانه مان بر خورد كرد. خيس خيس لباس پوشيدم و به حياط رفتم.
همه خانواده و همه مردم محل ريختند توي حياط!
الحمدالله همه سالم اند.
حظه اي بعد كسي توي كوچه داد مي زند،"شيميايي" است.
و ما نمي دانستيم شيميايي چيست!
كسي گفت حوله خيس جلوي دهانتان بگيريد.
به تندي لباس هاي روي بند را با آب حوض خيس كردم و به خانواده و مردم دادم تا جلوي دهانشان بگيرند. «خودم دستمال برنداشتم، من نمي دانستم دارم چكار مي كنم، يعني مي خواستم خودم را فدايشان كنم اما نگو كه بدتر آلوده شان كردم.» پدر و عمو ماشين ها را روشن كردند و خانواده را به بالاي كوه بردند.
هيچ اطلاعاتي از شيميايي نداشتيم. تقريباً ساعتي آنجا نشستيم. خواهر و مادرم شروع به استفراغ كردند و من هم چون خيس بودم تنم شروع به خارش كرد و يواش يواش قرمز شد.
مادرم گريه مي كرد و ما مي گفتيم هيچي نيست. سوار ماشين شديم كه به سمت مهاباد حركت كنيم. در راه پدرم و عموم خسته شدند، چون آلوده بودند. جايي كه آب بود از ماشين پياده شديم تا در آب دراز بكشيم.
حال خيلي وحشتناكي داشتيم. در طول راه به يك پايگاه اورژانس رسيديم. فكر كرديم آنها كه حالشان خيلي خراب است را با آمبولانس به مهاباد بفرستيم.
يك ساعته به مهاباد رسيديم. در بيمارستان مهاباد بي اطلاع از مسائل شيميايي بودند، ما را بردند زير دوش و من را تا وارد حمام شدم، بلافاصله به كما فرورفتم. تا دو ماه در كما بودم.

من دو خواهر و پنج برادر داشتم كه همه خانواده ام بجز من و دو برادرم شهيد شدند. اولين روز خواهرم شهيد شد و همين طور هر روز كه مي گذشت عزيزي را از دست مي دادم و بار غمهايم سنگين تر مي شد.

او مي گويد كه در آن زمان 20 سال داشته و دو ماه بوده كه ازدواج كرده بوده و همسرش نيز كه در آن روز دو بار شيميايي شد و همين طور دچار موج گرفتگي شد .


بانوي شيميايي درباره شرايط كنوني سردشت مي گويد:

همه مردم سردشت شيميايي شده اند و عده زيادي از عزيرانشان را از دست داده اند.
مردم ما از لحاظ روحي ضربات شديدي خورده اند و بعد از گذشت سالها گرفتار درد ورنج شيميايي هستند.

او از كمبود امكانات درماني كافي با توجه به حضور حداقل 3000 مصدوم شيميايي ابراز نارضايتي مي كند و مي گويد:مصدومين سردشتي براي درمان مرتبا بايد به اروميه يا شهر هاي اطراف بروند و اين در حالي است كه اكثر مردم توان مالي درمانهايشان را ندارند.

و درخصوص وضعيت درماني اش مي افزايد:

من در كشور بلژيك تحت درمان قرار گرفتم و از آن موقع دائما درگير درمان هستم در طول سال گاهي شش يا هفت ماه را در بيمارستان بسر مي برم.
در حال حاضر تنها 25 در صد ريه ام كار مي كند و دچار كم خوني شديد شده ام به طوري كه هفت بار خونم را به طور كامل تعويض كرده اند.
پوكي استخوان آزارم مي دهد و 85 در صد پوستم سوخته است...

اين مادر رنج ديده ايراني در ادامه مي گويد:

خداوند بزرگترين هديه اي كه به من داده؛صبر است به طوري كه گاهي خودم از اين صبوري دچار شگفتي مي شوم.وقتي دچار حمله هاي تنفسي و يا عصبي مي شوم، بيشتر از اين كه نگران خودم باشم دلواپس فرزندان و خانواده ام هستم. اگر من درد مي كشم اما آنها زجر مي كشند.تنها اميد به خداوند مرا زنده نگه داشته است.

پيام اين جانباز شيميايي را مي توان بهترين بيانيه در سالروز شيميايي باران سردشت ناميد:

از هموطنانم مي خواهم كه مردم سردشت و همه جانبازان را فراموش نكنند؛وقتي كه جنگ بود، اين مردم حتي نگذاشتند يك متر از خاك ايران از دست برود.زن و مرد سردشتي شهر و روستايش را ترك نكرد و ماند و دفاع كرد.حيف كه اين مردم را از ياد رفته باشند....
مي خواهم كه در هيچ كجاي دنيا، هيچ كس گرفتار بمب هاي شيميايي نشوند؛ كه بسيار دردناك و مصيبت بار است

هما زحلي – ششم تير ماه1387
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده