زندگينامه شهید محمد صادق رحيمي
دوشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۶ ساعت ۰۸:۵۶
زير کوه غم و درد بسر مي برد گفتار رفتار کردار و اعمالش چه در خانواده از زبان مادر پدر و برادرش کاملا دلچسب و فوق العاده تابير مي شد مي شود
نویدشاهدگیلان: شهيد محمد صادق رحيمي درسال 1345 در روستاي سنگجوب واقع در 6 کيلومتري شهرستان صومعه سرا ديده به جهان گشود دروان کودکي خود را از هفت سالگي در دبستان اوحدي سنگجوب مشغول به تحصيل گشت و پس از پايان دوره ابتدائي جهت ادامه تحصيل به روستاي مجاور آن عزيمت نمود تا تحصيلات دوره راهنمائي را ادامه دهد.
شهيد صادق رحيمي در روستا نامي بسيار آشنا است شهيدي که قبل از شهادتش همه از او به نيکنامي ياد ميکنند و ميکردند جواني بسيار ساده مظلوم و مومن و با اراده ، جواني که آبديده کوره دامهاي زندگي بود و در زندگي پر افتخارش از هيچ آزمايشي نگريخت، شهيد رحيمي بدلايل مختلف نتوانست ادامه تحصيل بدهد و با شروع فعاليت در انجمن اسلامي و پايگاه وي ازنيروهاي بسيار فعال و کاردان بشمار ميرفت هميشه در صفوف منظم نماز جماعت حضور چشمگيري داشت دوست و دشمن مانع فعاليت او مي شدند ، دوستان وجود حاضر بشهادت او را مي ترسيدند که وي را از دست بدهند و دشمنان مي خواستند او را از صحنه فعاليت بدور کنند اما شهيد صادق هميشه توکلش بخدا بود ، چه شبها که بخانه نرفت و در هواي سرد و کشند پايگاه بسر برد علاقه و شوق او نسبت به بسيج وانقلاب بوضوح مشاهده ميشد و حدود حصري برآن وچود نداشت.
شهيد صادق الگوي به تمام معنا بود پايه هاي اخلاقي بسيار قوي داشت طوريکه وقتي زبان مي گشود ناخداگاه غبطه مي خوردي که خدايا صادق چه نيکو روشي را در زندگي پيشه خود قرار داده است شهيد صادق کمتر صحبت ميکرد ، تنهائي را بيشتر دوست داشت اما همان نگاه عميقش بهترين آموزنده بوده ، صادق عزيز در زندگي سراسر پر افتخار و حماسه انگيزش هميشه رنج مي برد و سختي مي کشيد... زير کوه غم و درد بسر مي برد گفتار رفتار کردار و اعمالش چه در خانواده از زبان مادر پدر و برادرش کاملا دلچسب و فوق العاده تابير مي شد مي شود ، کنج خلوت اتاق خانه اش هميشه ياد صادق جاويد و در تب و تاب است.
شبها در سکوت مرموز آسمان براي برپائي نماز شب بلند مي شد تا با معبودش به راز و نياز بپردازد در اين چند سطر مختصر شرح زندگينامه آن شهيد کاملا مسير نيست آما آنچه نوشته شده گذرا و نکات برجسته مي باشد بعد از سالهاي سال فعاليت و کشمکش در غوغاي حيات و مبارزه با مرگ و زندگي و شهادت شهيد صادق متوجه شد که مي بايستي جهت انجام خدمت مقدس سربازي راهي جبهه هاي نور گردد تا وظيفه ديني و ميهني خود را انجام دهد بدين ترتيب بو که به جبهه هاي نور عليه باطل و به منطقه شلمچه اعزام شد و پر از چند ماهي از گذشت خدمت مخلصانه او در تاريخ 65/1/10 لاجرعه شربت گواراي شهادت را نوشيد و پيکر مطهرش در راه دين و ميهنش در اثر اصابت ترکش خمپاره سوراخ سوراخ کشت آري صادق ، بشهادت رسيده بود و ثابت نمود که حيات و زندگيش را فقط مي تواند تقديم معبودش نمايد ، ... و جانش ناچيزتراز آنست که براي تقديمش بخواهد منتي بگذارد.
شهيد صادق رحيمي در روستا نامي بسيار آشنا است شهيدي که قبل از شهادتش همه از او به نيکنامي ياد ميکنند و ميکردند جواني بسيار ساده مظلوم و مومن و با اراده ، جواني که آبديده کوره دامهاي زندگي بود و در زندگي پر افتخارش از هيچ آزمايشي نگريخت، شهيد رحيمي بدلايل مختلف نتوانست ادامه تحصيل بدهد و با شروع فعاليت در انجمن اسلامي و پايگاه وي ازنيروهاي بسيار فعال و کاردان بشمار ميرفت هميشه در صفوف منظم نماز جماعت حضور چشمگيري داشت دوست و دشمن مانع فعاليت او مي شدند ، دوستان وجود حاضر بشهادت او را مي ترسيدند که وي را از دست بدهند و دشمنان مي خواستند او را از صحنه فعاليت بدور کنند اما شهيد صادق هميشه توکلش بخدا بود ، چه شبها که بخانه نرفت و در هواي سرد و کشند پايگاه بسر برد علاقه و شوق او نسبت به بسيج وانقلاب بوضوح مشاهده ميشد و حدود حصري برآن وچود نداشت.
شهيد صادق الگوي به تمام معنا بود پايه هاي اخلاقي بسيار قوي داشت طوريکه وقتي زبان مي گشود ناخداگاه غبطه مي خوردي که خدايا صادق چه نيکو روشي را در زندگي پيشه خود قرار داده است شهيد صادق کمتر صحبت ميکرد ، تنهائي را بيشتر دوست داشت اما همان نگاه عميقش بهترين آموزنده بوده ، صادق عزيز در زندگي سراسر پر افتخار و حماسه انگيزش هميشه رنج مي برد و سختي مي کشيد... زير کوه غم و درد بسر مي برد گفتار رفتار کردار و اعمالش چه در خانواده از زبان مادر پدر و برادرش کاملا دلچسب و فوق العاده تابير مي شد مي شود ، کنج خلوت اتاق خانه اش هميشه ياد صادق جاويد و در تب و تاب است.
شبها در سکوت مرموز آسمان براي برپائي نماز شب بلند مي شد تا با معبودش به راز و نياز بپردازد در اين چند سطر مختصر شرح زندگينامه آن شهيد کاملا مسير نيست آما آنچه نوشته شده گذرا و نکات برجسته مي باشد بعد از سالهاي سال فعاليت و کشمکش در غوغاي حيات و مبارزه با مرگ و زندگي و شهادت شهيد صادق متوجه شد که مي بايستي جهت انجام خدمت مقدس سربازي راهي جبهه هاي نور گردد تا وظيفه ديني و ميهني خود را انجام دهد بدين ترتيب بو که به جبهه هاي نور عليه باطل و به منطقه شلمچه اعزام شد و پر از چند ماهي از گذشت خدمت مخلصانه او در تاريخ 65/1/10 لاجرعه شربت گواراي شهادت را نوشيد و پيکر مطهرش در راه دين و ميهنش در اثر اصابت ترکش خمپاره سوراخ سوراخ کشت آري صادق ، بشهادت رسيده بود و ثابت نمود که حيات و زندگيش را فقط مي تواند تقديم معبودش نمايد ، ... و جانش ناچيزتراز آنست که براي تقديمش بخواهد منتي بگذارد.
نظر شما
