شهید سید علی سعادت، یکی از هشت هزار قهرمان شهید گیلانی از شهدای سادات محله لاهیجان در فرازی از وصیت نامه پرنورش خطاب به خانواده و دوستان و نیز مردم ایران اسلامی گفت: همیشه علیه دشمنان اسلام قیام کنید چه با مشت، چه با سلاح و چه با چماق و هرگز به دشمنان اسلام و منافقان اعتماد نکنید و با آن‌ها سازش نکنید.
به گزارش نویدشاهدگیلان شهید سید علی سعادت میرقدیم در هفتم اردیبهشت ماه سال 1344 در خانواده‌ای مؤمن و مذهبی در روستای سادات‌محله شهرستان لاهیجان متولد شد.

پدر و پدربزرگ علی به نام‌های سید یوسف وسید ابراهیم دارای وجاهت و منزلت خاصی در بین مردم بودند و مردم منطقه همیشه از آن‌ها به نیکی یاد می‌کردند.

شهید سعادت مقطع ابتدایی را در سادات‌محله گذراند و برای گذراندن دوره راهنمایی و دبیرستان به لاهیجان رفت و تا مقطع دوم دبیرستان در رشته تجربی در این شهر تحصیل کرد.

به دلیل زندگی خانواده‌ای متدین و مذهبی، علی حتی پیش از ایام بلوغ اهل نماز و برنامه‌های دینی بوده و پس از بلوغ نیز راسخ‌تر از گذشته به وظایف شرعی و دینی خود عمل کرد.

شهید دوره کامل کاراته را سپری کرده بود و موفق به اخذ کمربند مشکی نیز شده بود و ازنظر قدرت بدنی بسیار قوی و توانا بود، یکی از دوستان وهم رزمانش به نام رمضان محرابی می‌گفت سید علی سعادت بسیار قوی و بدنش همانند صخره سنگ مقاوم بود.

او با داشتن روحیه شاداب بسیجی، با عموم افراد به‌ویژه پدرومادر، آشنایان و خویشاوندان و دوستان برخورد و معاشرتی نیکو و نسبت به خانواده‌های محروم و مستمند بسیار دلسوز بود و حد امکان به آن‌ها کمک می‌کرد و در خدمت کردن و اکرام و احترام به والدین اهتمام داشت.

شهید سعادت پیش از تشکیل بسیج با نیروهای سپاهی و انقلابی همکاری و فعالیت داشت و پس از تشکیل بسیج از همان اوایل وارد این نهاد مقدس شد و به فعالیت‌های فرهنگی پرداخت.

علی در تاریخ اول فروردین ۱۳۵۸ جذب بسیج مستضعفین شهرستان لاهیجان شد و تقریباً دو سال و هفت ماه و 15 روز در بسیج خدمت کرد و ازآنجاکه در سال‌های اول انقلاب متأسفانه کم‌وبیش در همه جای کشور گروه‌های مخالف و معاند وجود داشتند در استان گیلان نیز در شهرستان لاهیجان و سیاهکل گروه‌های کمونیستی و فداییان خلق و حزب توده و عناصر منحرف دیگر فعالیت‌های زیادی داشتند.

‌این گروه‌ها با هوشیاری و فداکاری مردم منطقه و به‌خصوص بسیجیان و نیروهای سپاهی و رشادت‌های سردار گیلان شهید حاج ابوالحسن کریمی، قلع‌وقمع شدند.

در این دوران پرآشوب، شهید سید علی سعادت در میدان‌های مبارزه با این گروه‌های انحرافی حضور چشمگیری داشته و در چند نوبت مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت که یکی از آن‌ها به نقل از معتمدین و موثقین، درگیری برخی از عناصر آشوب‌طلب با شهید سید علی سعادت در پارک ملی شهرستان لاهیجان بود به‌طوری‌که اگر دیگران به یاری او نمی‌آمدند در همان‌جا به شهادت می‌رسید.

او با آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق برعلیه کشورمان در تاریخ 15 مهر 1360 مانند دیگر جوانان این سرزمین به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام شد و شهید سید علی سعادت در خط پدافندی به‌صورت رزمنده امدادگر فعالیت داشت.

سید علی عضو لشکر ۲۵ کربلا بود و در عملیات مشترک محمد رسول‌الله (ص) در منطقه مریوان، پاوه و نوسود حضوری فعال داشت.

شهید سید علی سعادت سرانجام پس رشادت‌های فراوان در جبهه‌ها در تاریخ ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ در سنّ 17 سالگی و در عملیات محمد رسول‌الله (ص) در منطقه نوسود پاوه از توابع استان کرمانشاه براثر اصابت ترکش خمپاره‌ها به قسمت پهلو، سینه، اطراف گردن و گلو به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر پاک و مطهرش نیز پس از تشییع باشکوه در مسجد ولیعصر (عج) روستای سادات‌محله لاهیجان به خاک سپرده شد.

*فرازی از وصیت‌نامه شهید سید علی سعادت میر قدیم

بِسمِ رب الشُّهداءِ وَالصّدِّیقین

این‌جانب فرزند شما سید علی سعادت تقاضا دارم که وقتی خبر شهادت من را شنیدید بسیار شادمان باشید و هرگز برایم گریه و زاری نکنید چون شهید نیازی به گریه ندارد.

پدر، مادر، خواهر، برادر و دوستان و آشنایان از شما می‌خواهم که راه من را ادامه دهید و همیشه علیه دشمنان اسلام قیام کنید چه با مشت و چه با سلاح و چه با چماق و هرگز با دشمن اسلام سازش نکنید و هرگز به این منافقان اعتماد نکنید و آن‌ها را نابود کنید.

پدر و مادر عزیزم اگر من شهید شدم در روز عزای من با رویی شاد و شادمان باشید چون شهید همیشه زنده و جاوید است و ان‌شاءالله که شهادت من باعث به حرکت درآمدن شما و باایمان شدن مردم محل ما باشد.

پدر و مادر و خواهر و برادر و داماد و عروس و عمه و خاله من از شما امید آن دارم که هرگز برایم گریه نکنید و به‌جای گریه راه من را ادامه داده و از دوستانم بخواهید مرا ببخشند و راه من را ادامه دهند.

من از برادرم سید حسن می‌خواهم که راه من را ادامه دهد چراکه می‌دانم او می‌تواند و از او می‌خواهم مرا فراموش نکند.

به مادرم می‌گویم که تو مادرِ زینبی هستی و خدا از تو راضی است و تو ای پدرم تو هم مثل پدران شهیدان کربلا و شهیدان جنگ ایران هستید.

به مادرم بگویید که شیرش را برمن حلال کند و در آخر همه شما را به خدا می‌سپارم. والسلام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده