نوید شاهد - شهيد "هاشم اعتمادی" فرمانده تيپ 35 امام حسن(ع) در نامه ای می نویسد: « ...بله، اينجا کردستان است. در اينجا ايثار است. اينجا مرز شهادت ديده می شود. اينجا پر از غم است، چون هر کجا که ميروی گويند اينجا چندين پاسدار را سر بريدند...» متن کامل نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

کردستان و مرز شهادت

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "هاشم اعتمادی" 25 اسفند سال 1341 در يکی از روستاهای سپیدان دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. تحصيلات ابتدايی و متوسطه را با موفقیت پشت سر گذاشت. سال 1360 موفق به اخذ ديپلم در شيراز شد. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه شد. او در اکثر عملیات‌ها حضور داشت و در تيپ 17 قم مسئول گروهان فتح المبين و بيت المقدس و سپس بعنوان يکی از بهترين فرماندهان گردان تيپ امام سجاد به فعاليت خود ادامه داد.

شهید هاشم اعتمادی سرانجام 25 دی ماه سال 1365 با سمت فرماندهی تيپ 35 امام حسن (علیه السلام) در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای شیراز به خاک سپرده شد.


متن نامه: کردستان و مرز شهادت
بسمه تعالی / خدمت همسر گرامی. سلام عليکم سلام گرم مرا از کوه های سر به فلک کشيده غرب کردستان، کوه های پوشيده از برف، سلام مرا از ميان ايثارگری های رزمنده کردستان و غرب کشور بپذير. جايی که به برکت خون شهدا می توانيم راحت باشيم. بله اين جا کردستان است در اين جا ايثار است. اين جا مرز شهادت ديده می شود. اين جا پر از غم است چون هر کجا که ميروی گويند اين جا چندين پاسدار را سر بريدند ولي با سرهايشان و تن های پاره پاره شده اشان، اين مناطق را آزاد کردند.

آیا کسی یادی از وقایع کردستان می کند / به فکر مال اندوزی نباشید
آيا کسی هست يادی از آن ها کند يا نه؟ بله پيرجماران آيا کسی هست گويد کردستان چه خبر است؟ بله کردستان ايثار و شهادت است. فکر نمی کنم مسلمانی به خود اجازه دهد در جای راحتی باشد ولی در اين جا احتياج باشد که از اسلام دفاع کنيم. بله در اين جا اسلام محتاج رزمندگان است. فکر نمی کنم وجدان بيداری به خود اجازه دهد در شهر به فکر مال اندوزی زندگی راحت «نمی دانم قالی و مبل چه رنگی ويلای چه جوری ماشين فلان مدل» باشد و بعد برادرانش در اين جا زير يوغ منافقين و ضد انقلاب باشند.

تا آخرين قطره ی خونم جهاد خواهم کرد
به خدا قسم هم اکنون که اين نامه را می نويسم در اين جا که منطقه ای از کردستان است و هم دشمن بعثی به خدا سوگند ياد می کنم که تا آخرين قطره ی خونی که در بدنم هست اگر تمام زندگيم را از دست بدهم دست از اسلام و جهاد بر نخواهم داشت والله ديگر اين موقعيت نمی آيد. شکر می کنم که خدا لياقت به من داده که در اين جا خدمت کنم و تو هم افتخار کن و شکر کن که چنين افتخاری نصيبت است که در اين جهاد سهم می بری چون گفتم ايثارگر از پاسداری زنان است و خانواده ی پاسدار.

همسرم یار و شفیق زندگی ام
همسر عزیزم شما قبل از اين که همسرم باشی دوستی برایم هستی. دلم می خواست باشی و ببينی چه حالی دارد ولی هر کس به من التماس دعا گفته دعايش می کنم اگر دعای من گيرا باشد ولی فکر نمی کنم چون من خود خيلي محتاج دعا هستم خلاصه اين را بدان من و تو بايد زندگيمان را وقف انقلاب کنيم. همان طور که قبلاً گفتم و اگر من خواستم در این راه لحظه ای کُند شوم تو حرکتم بده.

ره توشه ی آخرت
همسر جان می دانم به تو سخت می گذرد ولی چه کنم چاره نيست لازم است اسلام احتياج دارد اين را بدان اين عمر و زندگی همان آن زودگذر است ثروت، زن و زندگی... ولی آخرت در پيش است. بايد ره توشه های آخرت را برداشت. پروين جان سلام مرا به تمام اهل خانواده برسان خصوصاً پدر گراميم و مادرت بگو به آن ها بله همسر من بايد در جبهه باشد. همسر جان اگر من نباشم چه کسی باشد.

پروين جان گرفتاریم زياد است اگر وقت نمی کنيم نامه بنويسم يا تلفن بزنم مرا ببخش چون کارم زياد است وقت کنم نامه می نويسم .
چون وقت ندارم ديگر سرت را درد نمی آورم زياد در فکر من نباشيد به زودی شاهد پيروزی رزمندگان خواهيد بود. جاي من آذربايجان غربی _ اروميه تيپ المهدی هست .

خودسازی را شروع کن
خودسازی خود را شروع کن کمتر بيرون برو و فقط دعا، نماز، نماز شب، خودسازی و مطالعه بسيار زياد کن حتماً ولی به خدا اسلام خيلی واجب تر است از همه ی دنيا _ به خانواده بگو فرض کنيد يکی از فرزندان را در راه اسلام داده ايد. به پدرت بگو اين جا جای مناسبی نيست که تشريف بياوريد. خطر دارد و نمی توانيد بيايید چون راه نمی دهند و همین که دلتان اين جا باشد انگار خودتان هستيد. به اميد فتح نهايی رزمندگان. جواب را پست سفارشي کنيد .
الحقير فرشاد اعتمادی . حتماً از مادرم دلداری و دلجويی کنيد . والسلام .

انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده