زندگینامه شهید فرهاد خادم از شهدای زرتشتی
نوید شاهد - شهید مهندس فرهاد خادم در تاریخ خرداد ماه 1336 در تهران متولد شد، او تنها پسر خانواده و بزرگترین فرزند پدر و مادرش بود. تحصیلات ابتدائی و متوسطه خود را در مدارس جهان دانش و خوارزمی پایان رساند، فرهاد در تمام مدت 12 سال تحصیل خود شاگردی ممتاز بود.

شهدای زرتشتی/ فرهاد خادم

نوید شاهد: شهید مهندس فرهاد خادم در تاریخ خرداد ماه 1336 در تهران متولد شد، او تنها پسر خانواده و بزرگترین فرزند پدر و مادرش بود. تحصیلات ابتدائی و متوسطه خود را در مدارس جهان دانش و خوارزمی پایان رساند، فرهاد در تمام مدت 12 سال تحصیل خودشاگردی ممتاز بود.

در سال 1354 در کنکور شش دانشگاه قبول شد و در رشته مهندسی سازه در دانشگاه صنعتی شریف به تحصیل ادامه داد و سرانجام در خرداد سال 1359 از آنجا فارغ التحصیل شد.

مادر فرهاد می گوید:

فرزندم انسانی مستقل و پی گیر بود و از نظر دانش و بینش برجسته، پسرم به فعالیت در زمینه های وزشی و هنری علاقه داشت و زبانهای انگلیسی و آلمانی را نیز می دانست. فرهادم به تائید همه پسر خوبی بود. من بهترینم را به ایران و در راه هایی و استقلال آن تقدیم کردم و همانطور که پسرم گفته آینده مهم است و ما آینده پیروز خوهیم شد.

شهید فرهاد خادم در هر کاری همیشه آموزشهای زرتشت را در نظر داشت. او یک حلقه از زنجیر مولادینی بود که جامعه زرتشتی را به کل جامعه ایران پیوسته می دهد.

فرهاد چه در فعالیتهای مبارزاتی خود در دوران انقلاب شکوهمند ایران و چه در زندگی عادی و در کانون به رابطۀ زرتشتیان با کل جامعه ایران می اندیشید.

فرهاد از فعالین شورای ورزشی کانون بود و ورزش را برای آموختن، تندرستی و همکاری می خواست، وی در پاسخ پرسشی به مسئولان شورای ورزشی گفته بود. "پیوند با غیر زرتشتیان لازم است، اهداف جامعه زرتشتی با اهداف کل جامعه ایران پیوند دارد."

فرهاد بیش از آنکه با خانواده و دوستان نزدیکش باشد با مردم بود و کانون یکی از مکانهایی بود که او در بازسازی آن پس از انقلاب شرکت داشت و از آن برای کمک به مردم و بودن با آنها بهره می جست. وی از سال 1354 عضو کانون بود، در سال 1356 عضو علی البدل هیئت مدیره دورۀ پنجم و بعد عضو هیئت مدیره دوره ششم بود و در تدوین اساسنامۀ مستقل کانون شرکت داشت. عضو شورای مددکاری اجتماعی و مسئول روابط عمومی آن بود. در سفرهای جمعی اعضای کانون به شیراز شمال ایران و پیر سبز از برگزار کنندگان بود. سالهای 1357 و 1358 مسئول کلاس کنکور و زبان کانون بود و در سالهای 1357 و 1358 و 1359 مسئول داخلی اردوی تربیتی دانش آموزان زرتشتی بود. در روز 1360/11/25 در آخرین مرخصی خود به نمایندگی از طرف کانون در بنیاد خیریه یگانگی شرکت کرد و بدرستی تذکر داد که در تمام سر و صداهایی که در اطراف موسسات زرتشتی وجود دارد، اگر کوتاه بینی را کنار بگذاریم و با صداقت برای زرتشتیان کار کنیم جائی برای اختلاف باقی نمی ماند.

شهید فرهاد خادم به مردم و به ایران عشق می ورزید، او زرتشتیان را خوب میشناخت و آنان را براستی دوست داشت. او شیفته مردم و همبستگی آنان با انقلاب ایران بود. یکبار به دوستی گفت: " حالا که دارم به جبهه باز می گردم امیدورام که شایسته همرزمی کسانی باشم که برای باز کردن راه تانکها داوطلبانه پا در میدان مین می گذارند، بنظر من بشریت باید به این انسانها تعظیم کند."

فرهاد ادامه داده بود که این جنگ، جنگ انسان با اسلحه است و بی شک انسان بر شیئی پیروز خواهد شد.

فرهاد با ایمان بدرستی راهی که انتخاب کرده بود به جبهه رفت او به مادرش گفته بود:

" مادرم با آنکه می دانم ایمان داری که باید هرکس، هست و نیست خود را برای آزادی و رهایی ایران بدهد، ولی اگر جز این بود و حتی تو کوشش می کردی تا مرا در خانه نگه داری باز هم به جبهه میرفتم و برای وطنم می جنگیدم."

فرهاد گویی پیش بینی می کرد که پایان راه او شهادت است، او پیشترها به مادرش گفته بود:

" هر وقت مادر شهید گنجی (از شهدای کانون) خانواده کیخسرو کیخسروی" (از شهدای کانون) مادر و پدر شهید داریوش شهزادی( از شهدای کانون) و همسر شهید پرویز آبادی( از شهدای کانون) را می بینم لذت می برم که اینان همچون کوه استوارند و از غمی که در دل دارند نمی توان اثری در چهره شان یافت اینان شایستگی آنرا دارند که میراث عزیزان شهیدشان باشند."

او از شهادت در راهی که انتخاب کرده بود نمی ترسید و آنرا شروع زیستن برای دیگران میدانست. گویی همه ترسش از این بود که مرگش در دیگران تاثیر منفی بجای گذارد.

یکبار به خواهرش گفته بود:" می ترسم از اینکه روی تخت بیمارستان یا در رختخواب بمیرم" شهید فرهاد از مردم می آموخت و با آنها زندگی را میشناخت، فقر و نداری را حس میکرد و برای مقابله با فقر تحمیلی از طرف شیطان بزرگ آمریکا، هر کاری می کرد، از فعالیت در شورای مددکاری کانون تا شرکت در جنگ تحمیلی و بالاخره در همین جنگ بود که در تاریخ 1360/12/1 در محور تنگ چزابه به دست مزدوران صدام آمریکائی شهید شد.

فرهاد یکبار در توضیح اینکه چرا به جنگ میرود گفت:" می پرسم اگر دزدی به خانه تان بیاید و بخواهد به حریم خانه و ناموس مان تجاوز کند، با او چگونه باید رفتار کرد، باید با دزد و متجاوز مبارزه کرد، چه کسی باید دست به مبارزه بزند، مگر نه اینکه من باید مبارزه کنم، حالا که دزد و متجاوز در لباس صدام آمریکائی به ایران عزیز تجاوز کرده است این منم که باید به جبهه بروم."

و فرهاد اینگونه در جبهۀ جنگ برای استقلال ایران جنگید او در جبهۀ کاز نیز به فکر استقلال ایران بود و می گفت آنچه را که در تئوری آموخته ایم باید همین جا در ایران آنرا بصورت عمل در آوریم و به این دلیل با کمک یارانش در صدد انتشار بولتن علمی تشکیل یک انجمن پژوهشی در زمینۀ علوم و فنون بود.

مادر فرهاد می گوید: در حد توان خود دوستان پسرم را کمک می کنم تا در این زمینه نیز راهش را ادامه دهند.

پدر مهندس فرهاد خادم می گوید، پسرم مردی خود ساخته بود، او بدون تفکر نه حرف می زد و نه عمل می کرد و وقتی به درستی کاری اطمینان داشت دست به انجام آن میزد و برای رسیدن به نتیجه و پایان کار پیگیر و مصمم بود زندگی و شهادت فرهاد نشان داد که پدر پسرش را چه خوب شناخته است.

خاطراه فرهاد همیشه در یاد دوستانش بخصوص دوستانش در کانون باقی خواهد ماند. گرچه آنها دوست و یار بسیار دلسوز و عزیزی را از دست داده اند ولی فرهاد و فرهادها همواره سرمشقی برای آنها، نمونه ای از انسانیت و ایثار و فداکاری در راه میهن، مردم و جامعه خویش خواهند بود.

کانون دانشجویان زرتشتی خاطرۀ همۀ شهیدان انقلاب و میهن را که در راه استقلال و پیشرفت ایران جانبازانه جان باخته اند به خصوص شهدای زرتشتی را گرامی می دارد و راه آنها را پاس میدارد.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده