نوید شاهد - شهید"حسن ابولزاده" وقتی دانش آموزی را در کلاس می دید که درس را خوب متوجه نمی شد، داوطلبانه برای کمک به آنها جلو می‌رفت. در جواب دوستانش که به ایشان می گفتند: «حسن دستت درد نکنه چقدر کمک حال ما هستی» پاسخ می داد: «نه من که کاری نمی‌کنم اینجوری با هم بیشتر درس را مرور می کنیم». در ادامه سایت نوید شاهد شما را به خواندن زندگی نامه این شهید بزرگوار دعوت می‌نماید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید حسن ابولزاده در هفتم فروردین 1339در روستای مندنی عقیلی از توابع شهرستان گتوند بدنیا آمد. پدرش عباس کشاورز بود و مادرش مروارید نام داشت. وی در خانواده ای مومن و مذهبی پرورش یافت پدرش مردی زحمتکش و با ایمان بود و همیشه معتقد بود که با رزق حلال آدمی به کمال می رسد. او دید وسیعی داشت و قلبی مهربان، تولد فرزندش بسیار او را خوشحال کرده بود والدینش سعی داشتند تا هر چه بهتر در تربیت وی کوشش کنند و آداب  و اصول دینی را به خوبی به ایشان آموزش دهند.

دوران کودکی

در دوران کودکی در کنار بچه های روستا به بازی و تفریح می پرداخت همیشه با دوستانش در سبزه ها به بازی و جنب جوش مشغول بود وقتی به خانه می آمد از خستگی در آغوش مادر به خواب می رفت .شش ساله در مدرسه ای در نزدیک خانه ثبت نام شد و مشغول به تحصیل شد .از آنجایی که علاقه زیادی به دفتر و مداد و محیط مدرسه داشت همیشه اولین نفری بود که به مدرسه می رفت و آخرین نفر از مدرسه خارج می شد.

کمک به همنوع

همه در مدرسه او را دوست داشتند هم دانش آموزی زرنگ و هم پسری مودب و دوست داشتنی بود که در دل همه جایی برای خودش باز کرده بود. وقتی دانش آموزی را در کلاس می دید که درس را خوب متوجه نمی شد داوطلبانه برای کمک به آنها جلو می رفت. در جواب دوستانش که به ایشان می گفتند:«حسن دستت درد نکنه چقدر کمک حال ما هستی» پاسخ می داد:« نه من که کاری نمی کنم اینجوری با هم بیشتر درس را مرور می کنیم» بسیار متواضع و بی تکلف بود ،هیچگاه دوستانش را مسخره نمی کرد و همیشه سعی می کرد به درد و دلهای آنها گوش کند .

رفتارش متواضعانه بود

از همان کلاس سوم ابتدایی نماز خواندن را شروع کرد.و ماههای رمضان با خانواده روزه می گرفت بسیار به مسجد علاقمند بود و سحرهای ماه مبارک رمضان نماز صبح به مسجد می رفت .کم کم قرائت قرآن را یاد گرفت با دوستانش در مسجد جلسات قرائت قران برگزار می کردند .او آنقدر فعال بود که در مدرسه نماز جماعت را برگزار می کرد .همه دوستش داشتند و رفتارش بقدری ساده و متواضعانه بود که هیچ وقت کسی از ایشان دلخور نمی شد.

مهربانی آن مادر

بعداز آنکه وی توانست با موفقیت دوره ابتدایی را سپری کند در مدرسه راهنمایی ثبت نام شد در سن نوجوانی ایشان بسیار سنجیده تر از قبل رفتار می کرد بسیار به والدینش احترام می گذاشت و همیشه با آنها به نیکی رفتار می کرد. علاوه بر درس و تکالیف مدرسه در کارهای خانه نیز به مادرش کمک می کرد و هر گاه خرید و کارهایی در بازار داشت خودش پیش قدم می شد، روحیه کمک و امداد به خانواده در او بسیار نمایان بود طوری که همیشه به پدر و مادرش می گفت:«مادر دوست دارم هر کاری داری من را صدا بزنی» بسیار با مادر دوست بود و انس و الفت عجیبی میانشان گره خورده بود.

پخش نقل و شیرینی

وی دوره راهنمایی را با تلاش و پشتکار بسیار با موفقیت گذراند و در دوره متوسطه در رشته اقتصاد موفق به اخذ دیپلم شد. او می دانست که موفقیت او در درسش والدین و خانواده را بسیار خوشحال می کند .وقتی کتاب و یا دعا و یا قرآن میخواند مادر و پدر لذت می بردند و همیشه دست به آسمان از خدا بخاطر حضور او درخانه دعا می کردند .تولد امام حسن که می شد پدرس نقل و شیرینی میان مردم پخش می کرد و اینگونه خوشحالیش را از تولد فرزندش نشان و نمایان می کرد

شرکت در تظاهراتها و راهپیمایی ها

بعد از دیپلم بود که صدای رفتن شاه و ورود امام خمینی به میهن ما زمزمه می شد. همه دعا می کردند و هر کاری انجام می دادند که هر چه سریعتر این اتفاق خوب پدیدار گردد. با دوستانش که همه از بچه های مسجد بودند در تمامی تظاهراتها و راهپیمایی ها شرکت می کردند و هر جا سخنرانیهای امام خمینی پخش می شد با دوستانش دور رادیو جمع می شدند و صحبت های امام را نکته برداری می کردند و علیه شاه شعار می دادند پس از پیروزی انقلاب اسلامی او نیز بسیار خوشحال بود و با دلی شاد و خوشحال برای سربازی آماده شد پس از خدمت سربازی هنوز مدتی نگذشته بود که جنگ تحمیلی میان ایران و عراق آغاز شد .

مجبور به مهاجرت

از همان ابتدای جنگ می خواست به جبهه برود ولی اصرار و التماس مادر و پدرش باعث شد مدتی صبر کند تا بتواند آنها را راضی و با دلی آرام راهی جبهه های نبرد شود. ابتدا در پشت جبهه به کمک و پشتیبانی مشغول بود حملات و بمبارانهای بی امان دشمن باعث می شد که او با دیگر دوستانش به نگهبانی از خانه های مردمی که جنگ زده شده بودند و مجبور به مهاجرت به شهرهای دیگر شده بودند شود.

شهادت

پس از مدتی والدینش که می دیدند او برای رفتن دلش بیقرار است و وقتی می شنید که دوستانش یکی یکی شهید می شوند به التماس و بوسه بر دست و پای مادر و پدر از آنها رضایت گرفت و داوطلبانه راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. وی پس از مجاهدتهای فراوان سرانجام در هفتم مرداد ماه 1361،  در كوشك بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. مزار او در گلزار شهداي صاحب الزمان )عج  ( شهرستان شوشتر واقع است.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده