زندگی پربار شهیدان «علیرضایی» از زبان پدرشان؛
پدر شهیدان عبدالحمید و عبدالمجید علیرضایی با اشاره به اینکه فرزندانم امدادگر بودند، گفت: پس از آزادی خرمشهر، دشمن منطقه را زیر باران گلوله گرفته بود. از این رو رزمندگان زیادی مجروح شدند. فرزندانم در حال امدادرسانی بودند که بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسیدند.

به گزارش نوید شاهد،  پیش از آغاز عملیات بیت‌المقدس، جمهوری اسلامی از سه جهت تحت فشار قرار داشت، از یک سو استکبار با تمامی امکانات تبلیغاتی و اهرم‌های سیاسی می‌کوشید تا سران کشور را دچار هراس و اضطراب کند و امکان آزادسازی خرمشهر را بدون سازش با آمریکا و تهیه ابزار و ادوات پیشرفته تسلیحاتی و حمایت‌های سیاسی غرب غیرممکن معرفی کند. از سوی دیگر گروهک‌های ضد انقلاب داخل و خارج کشور صلاحیت انقلاب و مسئولان کشور را به خاطر اشغال خرمشهر مورد تردید قرار داده بودند و با ایجاد جو نگرانی و تشویش در جامعه، فشار وارده بر جمهوری اسلامی را مضاعف می‌ساختند و سرانجام ارتش تجاوزکار رژیم بعث فریاد‌های پیروزی سر می‌داد و به کسب امتیاز از دشمنان انقلاب در سطح جهان و منطقه مشغول بود.

فرزندانم در یک لحظه شهید شدند/ همسرم شهادت بچه‌هایمان را به من تبریک گفت!

با وجود تمام مشکلات ذکر شده، رزمندگان بدون هیچ چشم‌داشتی به فرمان امام راحل به جبهه آمدند و دلیرانه جنگیدند. تا سرانجام در سوم خرداد سال ۶۱ خونین شهر آزاد شد. سوم خرداد در تاریخ انقلاب اسلامی و کشور جایگاه ویژه‌ای دارد که باید همچون ایام مهم سال همچون ایام الله ۲۲ بهمن، ۱۲ فروردین، ۱۵ خرداد و … گرامی داشته شود. سوم خرداد، یعنی روز آزادسازی شهر مقاوم و خونین خرمشهر به وسیله غیور مردان سرزمین‌مان، این روز همچون نقطه عطفی در تاریخ انقلاب و جمهوری اسلامی به حساب می‌آید.

این پیروزی به آسانی به دست نیامده است. خون‌های زیادی ریخته شد تا دشمن به محاصره درآمده و سرانجام خرمشهر آزاد شود. جوانان زیادی در خون خود غلتیدند تا خاک کشورمان به دست دشمن نیافتد. پس از آزادسازی خرمشهر، نگاه جهان نسبت به ایرانیان تغییر کرد. این تغییر نگاه، بعد‌ها به برکت خون شهدا و ایثار رزمندگان باعث شد که نقش مهمی در منطقه و نقش تاثیرگذاری در جهان داشته باشیم.

خانواده شهیدان علیرضایی سهمی در آزادسازی و تثبیت خرمشهر و سربلندی کشور دارند. علیرضا و عبدالمجید ۲ فرزند این خانواده بودند که به صورت امدادگر در این عملیات شرکت کردند. آن‌ها در یک روز اعزام و در یک روز کنار هم به شهادت رسیدند.

در ادامه نحوه شهادت شهید عبدالحمید و عبدالمجید علیرضایی را از زبان محمدرضا علیرضایی پدر شهیدان می‌خوانید:

۲ دختر و سه پسر داشتم. عبدالحمید متولد ۳۴ و عبدالمجید متولد ۳۹ بودند. عبدالحمید نماینده آیت الله خامنه‌ای در صنایع نظامی بود. روزی که در حزب جمهوری اسلامی بمب‌گذاری شد، عبدالحمید به خاطر کاری در خانه مانده بود. وقتی که حادثه بمب‌گذاری رخ داد، عبدالحمید گریه می‌کرد و می‌گفت که سعادت شهادت نصیبم نشد.

یکی از خصوصیات اخلاقی عبدالحمید این بود که توصیه‌هایش را ابتدا خودش عمل می‌کرد زیرا معتقد بود «اطرافیان باید از رفتار ما الگو بگیرند نه از سخنان‌مان.»

پسر دیگرم عبدالمجید هم سپاهی بود، ولی به جز در ماموریت‌ها، لباس سپاه به تن نمی‌کرد. می‌گفت که سپاه برای من مقدس است. می‌ترسم که خطایی از من سر بزند و اطرافیان این اشتباهم را به حساب سپاه بگذارند.

فرزندانم در یک لحظه شهید شدند/ همسرم شهادت بچه‌هایمان را به من تبریک گفت!

در یک لحظه ۲ فرزندم شهید شدند

عبدالحمید و عبدالمجید پیش از آغاز عملیات بیت‌المقدس با هم به عنوان امدادگر به جبهه رفتند و در این عملیات شرکت کردند. در آن زمان ۲۶ و ۲۲ ساله بودند. آنها ۳۱ اردیبهشت به جبهه اعزام و در ۲۴ خرداد به شهادت رسیدند. پس از آزادی خرمشهر، دشمن برای بازپس گیری این شهر پاتک می‌زد یا باران آتش به راه می‌انداخت تا بتواند علاوه بر تصرف خاک کشورمان، بتواند آبروی رفته خودش را جبران کند.

بعد از آزادی خرمشهر، بر اثر پاتک و خمپاره‌های دشمن شهید و مجروح زیادی داشتیم. در آن ایام، هر ۲ فرزندم در حال امدادگری به مجروحان بودند که یک خمپاره در نزدیکی‌شان به زمین اصابت می‌کند. یک ترکش بزرگ به سر عبدالحمید می‌خورد و بلافاصله به شهادت می‌رسد. ترکش هایی هم به سر و قلب عبدالمجید اصابت می‌کند. عبدالمجید هنگام شهادت مجرد، اما عبدالحمید متاهل و دارای فرزند بود. 

هنگام شهادت فرزندانم، من برای بازدید از یک کارخانه به اهواز رفته بودم. در آنجا به من خبر دادند که فرزندانم مجروح شده‌اند. با تهران تماس گرفتم تا از همسرم خبر دقیق را بپرسم. وقتی به همسرم زنگ زدم، او با یک روحیه بسیار عالی احوالپرسی کرد. سپس خبر شهادت فرزندانمان را داد و به من تبریک گفت. با شنیدن سخنان و آرامش همسرم، قلب من هم آرام شد.

شایعه شد که پدر ۲ شهید با دیدن پیکر فرزندانش لبخند زد

به همسرم اطلاع داده بودند که پیکر فرزندانمان در سردخانه بیمارستان جندی شاپور اهواز است. خودم را به آنجا رساندم. دشمن مدام پاتک می‌زد، به همین جهت تعداد شهدا در سردخانه زیاد بود. از مسئول آنجا خواستم که پیکر فرزندانم را ببینم. آنقدر آرام برخورد می‌کردم که آن‌ها گمان کردند من شوکه شده‌ام، به همین خاطر اجازه دیدن پیکر فرزندانم را ندادند و گفتند که پیکر‌ها را در تهران تحویل می‌دهیم. با اصرار پلاک‌هایشان را گرفتم و بالای تابوت‌شان رفتم. هر ۲ را بوسیدم. دیدن این صحنه برای اطرافیان عجیب بود، به همین خاطر شایعه کردند که پدر ۲ شهید با دیدن پیکر فرزندانش خندید. از اطرافیانم می‌خواستیم به جای تسلیت به ما تبریک بگویند، زیرا آن‌ها به آرزویشان رسیدند. سپس به تهران آمدم و تدارکات تشییع و خاکسپاری را انجام دادم.

انتهای پیام/

منبع: دفاع پرس
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده