مناجات نامه شهيد مصطفي اخگر؛
شهيد مصطفي اخگر در مناجات نامه خود می نویسد: پروردگارا ، معبودا ... آرزومندم که گمنام بميرم و بي نام نشان باشم ، مفقود شوم و بي اثر باشم هر بار که به گلستان و گلزار شهدا مي رفتم و بر سر قبور شهيدان گمنام و مفقود الاثر مي نشستم و بحال آنان غبطه مي خوردم و خجل بودم و بر حال خودم ميناليدم و آرزوي چنين مرگ با شرافت و عزت که فخر و عظمت است مي کردم .
معبودا؛ آرزومندم که گمنام بميرم و بي نام نشان باشم

نوید شاهد فارس: شهيد مصطفي اخگر در 26 مرداد ماه 1343در يک خانواده مذهبي دیده به جهان گشود. تحصيلات خود را در سن شش سالگي در دبستان مجتهد آغاز و پس از گذراندن دوره راهنمائي در مدرسه ادب شهيد قائدي وارد هنرستان صنعتي دکتر علي شريعتي کازرون شد . با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت.
پس از اتمام دوره  هنرستان با شرکت در کنکور سراسري در دانشگاه کرمان رشته مکانیک پذیرفته شد . ولي پس از چند روز اقامت در آن مجتمع مجددا به جبهه عزيمت و در تيپ المهدي به نبرد با صداميان پرداخت و در عملياتهاي مختلف همچون محرم و مسلم بن عقيل و والفجر دو  و چهار حضور داشت. وی سرانجام پس از 6 سال حضور در جبهه در صبح جمعه 31 فروردین ماه 1366در سردشت آذربایجان به آرزوي ديرينه خود یعنی شهادت رسيد.

(متن مناجات شهید مصطفی اخگر)
بسم الله الرحمن الرحيم
خدايا توئي که هر لحظه افاضه فيض و کرمت ضامن بقاي  بندگان است ،
 پس به بزرگي شکوه و جلالت و رحمانيت و عظمتت که سراسر جهان مملو و پرتوي نموده است  قسم ميدهم که بر اين بنده گناهکار و عاصي فاني حقير و ذليل ، ولي عاشق تو شهادت را روزي گردان و عنايت کند و مرگم را همواره شهادت در راه خويش مقرر بفرما . و نام مرا در دفتر مردگان قرار نده ...

" اللهم ارزقنا لاشهادة في سبيلک"
خدايا مرگم را شهادت در راهت مقرر بفرما چرا ؟ چون شهادت يعني زيباترين طريق مرگ و مرگ زيبا حتماً بدنبال يک زندگي زيبا دارد .
خدايا ، بارالها مرا از اين دنيا فاني و زودگذر ببر و بسوي  خويش جلب کن چرا که آرزوي شهادت و ديدار تو را دارم .

خدايا ، تو خود شاهدي که من به اين دنيا که گذرگاه است چشم پوشي کرده ام و ميل ندارم ، پس مرا از اين دنيا که چيزي جز لهو و لعب و زينت و تفاخر  و تکاثر  و متاع و اولاد بيش نيست بسوي خويش ببر تا به ديدارت نائل گردم. چون دنيا بازاري است که عده اي در معاملات آن سود و منفعت مي برند . و برخي نيز در خسران و ضرر و زيان  هستند .

پروردگارا ، معبودا ... آرزومندم که گمنام بميرم و بي نام نشان باشم ، مفقود شوم و بي اثر باشم هر بار که به گلستان و گلزار شهدا مي رفتم و بر سر قبور شهيدان گمنام و مفقود الاثر مي نشستم و بحال آنان غبطه مي خوردم و خجل بودم و بر حال خودم ميناليدم و آرزوي چنين مرگ با شرافت و عزت که فخر و عظمت است مي کردم .

خدايا ، بسويت آمده ام ، بحضورت آمده ام ، بحق خودت حضورم ده ، مرا برمگردان و دست نا اميدي بر سينه ام مزن . خدايا ردم مکن ، سردم مکن . خدايا ، من از شرمندگي چه کنم ، از استغفار کردن شرم دارم ، از تو شرم دارم که بندگي نکردم و از خودم شرمنده ام که زندگي نکردم و از مردم شرمنده ام  که وجودم اثري نداشت . خدا ، اکنون بر شرمساري سر بزير افکنده ام که چه کنم ، خدايا شرمنده ام از روي خودم چگونه در مقابل مولايم باشم ،
  يا من يحب التوابين " توبه ام را بپذير (يا غفار)
والسلام .


انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده