زندگی نامه شهید «مجتبی محمدبیگی سلخوری» منتشر شد؛
او بدون هیچگونه چشم داشتی تنها برای رضای خدا و خوشنودی امام زمان (عج) سالهای متوالی در یاری رساندن به انقلاب پیشقدم بود و بدنبال آن برای شرکت در دفاع مقدس ملت ایران ثبت نام کرده و با گذراندن دوره آموزشی در پادگان شهید با هنر کرج عازم یکی از مناطق عملیاتی غرب کشور کردستان شد.
در مقابل مشکلات صبر را پیشه می گرفت

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید مجتبی محمدبیگی سلخوری/ یازدهم آذر 1347، در روستای ظهیر آباد از توابع شهرستان ری دیده به جهان گشود. پدرش مرتضی، کارگر کارخانه سیمان بود و مادرش صاحب جان نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. در فروشگاه تعاونی کار می کرد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. نهم فروردین 1366، با سمت آر پی جی زن در شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سینه، دست و پا، شهید شد. مزار وی در بهشت زهرای شهرستان تهران قرار دارد.

از تولد تا شهادت؛

در آخرین روزهای زمستان سال 1347 از میان خانواده ای مسلمان و زحمتکش در شهر ری دیده به جهان گشود . دروان طفولیت را در دامان پر مهر خانواده پشت سر نهاد و تحت تربیت پد رو مادر قرار گرفت هنگامیکه به سن قانونی رسید ، وارد مدرسه شد و با پشتکار و جدیت سالهای تحصیل را پشت سر نهاد ، هنوز همین بهار از عمرش نگذشته بود که نهضت رهائی بخش ملت مسلمان ایران برهبری قائد عظیم الشأن جهان اسلام حضرت امام خمینی مد ظله العالی به اوج خود رسید و با نابودی پایه های نظام ستمشاهی رژیم جنایتکار و پوسیده پهلوی را به زباله دان تاریخ سپرد.

پیروزی انقلاب در ایران فضای مناسبی را برای کسانی همچون او فراهم ساخت تا با توجه به تغییر شرایط فرهنگی، اجتماعی به سازندگی فکری بپردازد و با استعانت از دستاوردهای خون شهیدان صراط حق را بپیمایند.

با شروع جنگ تحمیلی و صدور فرمان رهبر کبیر انقلاب مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی شور و هیجانی خاص در قشر جوان در جهت پیوستن به این ارتش بوجود آمد و بدنبال آن بسیج مستضعفین تشکیل و مشغول آموزش مشتاقانی شد که تمام وجودشان را صرف انقلاب و پیشبرد اهداف آن کرده بودند.

او نیز از همین قشر بود و هنگامیکه توانست اسلحه برادر در بسیج پایگاه محل ثبت نام نمود و با تحمل سختیها چه در شبهای سرد زمستان و چه در روزهای گرم تابستان مشغول پاسداری از دستاورد خون شهیدان شد بدین طریق او بدون هیچگونه چشم داشتی تنها برای رضای خدا و خوشنودی امام زمان (عج) سالهای متوالی در یاری رساندن به انقلاب پیشقدم بود و بدنبال آن برای شرکت در دفاع مقدس ملت ایران ثبت نام کرده و با گذراندن دوره آموزشی در پادگان شهید با هنر کرج عازم یکی از مناطق عملیاتی غرب کشور کردستان شد.

با پایان یافتن مدت مامویت به تهران بازگشت و به فعالیت در بسیج مسجد محل مشغول شد و بقیه ساعات روز در یک کارگاه فنی مشغول بکار شد ولی روحیه خدا جوی وی نتوانست دوری از جبهه را تحمل کند و به دنبال آن یکبار دیگر همراه با کاروان راهیان کربلا عازم شد و در عملیات ایزائی فکه شرکت نمود.

در طی این عملیات یکی از همرزمان نزدیکش یعنی میر حسن مجیدی موسوی به شهادت می رسد و آنان بهمراه شش گردان در مقابل شش تیپ زرهی دشمن مقاومت کرده و موفق می شوند، او در این عملیات کمک آر پی جی زن بود و بطرز معجزه آسائی جان سالم بدر میبرد.

با پایان ماموریت فوق مجدداً به تهران بازگشت و این بار در تعاونی مصرف محل مشغول خدمت شد البته همزمان در بسیج نیز حضوری فعال داشت و عضو شورای مقاومت پایگاه نیز بود.

از جمله خصوصیات اخلاقی ایشان در این زمان میتوان از صبر و بردباری ایشان در مقابل مشکلات و نابسامانیها نام برد و اگر اتفاقا از حادثه ای ناراحت می شد سعی میکرد تا خشم و غیظ خود را فرو برد . از ورزش غافل نبود او در رشته والیبال فعالیت میکرد هنگامیکه سرش به کار گرم میشد حاضر نبود تا لحظه ای سرش را بلند کرده و طرف مخاطب را بنگرد با اینکه کارش ایجاب میکرد تا با همه اهالی محل سرو کار داشته باشد.

کمتر کسی از اخلاق و نحوه برخوردش گلایه و شکایتی داشت با توجه به اینکه با مایحتاج عمومی مردم سرو کار داشت هیچگاه برای دوستان و رفقا حاضر نبود غیر ضابطه ای عمل کند حتی هنگامیکه د رمنزل اختیاج به کالائی داشتند که کمتر پیدا میشد برای تامین آن به فروشگاه متوسل نمی شد بطوریکه یکبار در منزل دستمال نداشتند و مادرش به ایشان اظهار داشت تا از فروشگاه یک بسته دستمال برای منزل بردارند ولی ایشان هیچگاه اینکار را نکرد.

یکبار برای طی دوره مرخصی به تهران آمده بود یکی از همرزمانش که همسایه نیز بود شهید شده بود هر گاه از محل رفت و آمد میکرد اگر چشمش به مادر شهید می افتاد خود را جائی پنهان میکرد در جواب این سئوال که دلیل اینکار چیست؟ میگفت من و شهید با هم رفته بودیم ولی او شهید شد و من سالم بازگشتم و حال با چه روئی بصورت مادرش نگاه کنم هنگامیکه برای شرکت در مراسم ختم به منزلشان رفته بود چنان گریه میکرد که حدی برای این عمل وی منصور نیست.

سرانجام این مرغ عاشق در پی دیدار معبود، به هر طرف جبهه پر کشید تا اینکه همراه با سپاهیان مهدی (عج) برای سومین باز عازم جبهه های نبرد شد و در عملیات دشمن شکن کربلای هشت شرکت جست و با خلق حماسه های بیمانند همراه با سایر همرزمانش در تاریخ 21/1/66 در منطقه شلمچه ، روح بی قرارش قفس را شکست و بسوی معبود پرواز کرد و همچون ابوالفضل العباس (ع) دستانش را از تن جدا کردند. همچون ام الائمه بانو فاطمه (س) پهلویش را مجروح ساختند و سرانجام همچون همه شهداء کربلائی شد و به حسین (ع) پیوست.

منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده