وصیت نامه شهيد اميد علي حسن پور؛
و حال من مي خواهم که بدنم پاره پاره شود و در راه خدا تا در آخرت جلو شهدا خجل نباشم ، وخدايا ، چيزي بهتر از جانم نداشتم که در راه تو انفاق نمايم و از تو مي خواهم مرا ببخشيد که تو بخشيده اي ما مي رويم به ديار عاشقان شما هم ايثار کنيد و مثل ديگران ما را تنها نگذاريد حتي اگر در اين راه از بين برويد.
خدایا بدنم پاره پاره شود تا در برابر شهدا خجل نباشم


 نوید شاهد فارس : شهيد اميد علي حسن پور در 15 اسفند سال 1342 در روستاي عبدوئي کازرون متولد شد .از 7 سالگی به مدرسه رفت . او در دوران کودکی پدر را از دست داد و به خاطر فقر و تندگستي ترک تحصیل کرد و به کمک برادر و مادر در کار دامداري و کشاورزي شتافت.

در18 سالگی خدمت سربازي او فرا رسيد و براي انجام وظيفه به خدمت سربازي در نيروي هوائي تهران اعزام و پس از پايان دوران آموزشي و رسيدگي کردن نيروي هوائي نسبت به وضع خانوادگي نامبرده وي را از خدمت زير پرچم معاف شد. پس از چندی وارد جهاد سازندگي کازرون شد و به مناطق جنگي جنوب و غرب ميهن اسلامي عازم و فعاليتهاي خود را در واحد مهندسي رزمي جهاد از سر گرفت .

شهيد اميد علي حسن پور سرانجام در جبهه فاو در 26 اسفند 1364 بر اثر اصابت ترکش خمپاره مزدوران بعثي عراق به درجه رفيع شهادت نائل گرديد.

(متن وصیت نامه)

بسم الله الرحمن الرحيم
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون 
با درود و سلام بر شهداي صدر اسلام تا شهداي کربلاي خونين ايران اين سرزمين خون و شهادت تو

سلام بر پيامبران که براي راهنمايي بشر از طرف خداوند نازل شدند تا مردمان را به راه راست هدايت کنند و سلام بر منجي علام بشريت مهدي موعود و نائب بر حق او رهبر کبير انقلاب اسلامي ايران امام خميني و سلام بر پدران و مادران که با فرستادن جگر گوشه هايشان به جبهه هاي حق عليه باطل دين خود را نسبت به اين آرمان مقدس اسلام اهداء کرده اند

حال که از عالم ماديات دل بريده ام به نور ابديت الهي پيوسته ام اگر  خداوند اين بنده رو سياه را به درگاهش راه دهد مي خواهم چکيده اي از وصيت نامه ام را بيان نمايم و حال که با صداي هل من ناصر ينصرني حسيني لبيک گفتم :

مي خواهم جانانه سلام امام حسين عليه السلام  پاسخ دهم من از اوايل اين انتظار را مي کشيدم که در راه حق و در راه خون خدا حسين عليه السلام  به شهادت برسم . و حال در اين جاي مقدس و اين دانشگاه الهي مي خواهم خود را بسازم و بشناسم و به قول مولا علي(ع) که فرمود : هر کس خود را شناخت خداي  خود را هم مي شناسد و به گفته شهدا که پيش از ما رخت بستند و به ديار معشوق خود رفتند که همانا وصيت نامه شهيد ، توبه شهيد است که در وصيت نامه شان مي گويند : اي خدا شهادت من اگر ارزش يک تکبير تو را دارد برايم کافيست

و حال من مي خواهم که بدنم پاره پاره شود و در راه خدا تا در آخرت جلو شهدا خجل نباشم ، وخدايا ، چيزي بهتر از جانم نداشتم که در راه تو انفاق نمايم و از تو مي خواهم مرا ببخشيد که تو بخشيده اي ما مي رويم به ديار عاشقان شما هم ايثار کنيد و مثل ديگران ما را تنها نگذاريد حتي اگر در اين راه از بين  برويد.

مادر : مگر ما از شهداي صدر اسلام زيادتر هستيم و مگر خون ما ،  از خون هدايت عظيمي رنگين تر است و شما را به خدا قسم مي دهم که مانند والدين آنها صبور باشيد و بعد از مرگ من مانند زينب (س) عمل کنيد و سلام بر تو اي مادر که مرا در دامان خود پروردي و اينگونه ما به درستي به صاحب اصليش باز گردانيد. گر چه من فرزند خوبي براي شما نبودم و نمي توانستم جبران ، زحمات شما را بکنم و عصاي دست پيري شما باشم ولي ان شاءالله  اگر به درستي به درگاه خدا پذيرفته شده باشم در آخرت شما را شفاعت مي نمايم .

مادر ، خواهران ، دوستان ، در مرگ من گريه نکنيد که دشمن شاد شود بلکه اين افتخار را به خودتان بدهيد که فرزندتان در راه اسلام شهيد شود اگر خواستيد گريه کنيد براي مظلومي ا مام حسين کنيد


اما شما اي آشنايان و دوستان : اگر من براي شما دوست خوبي نبودم مرا ببخشيد نصيحت من به شما اين است که امام را تنها نگذاريد و ادامه دهنده راه شهدا و ائمه باشيد و مانند اهل کوفه نباشيد که امام را تنها گذاشتند و هجرت و حرکت کنيد که اسلام به شما ها نياز دارد . در آخر تمام دوستان و آشنايان مرا ببخشند و آناني که زحمت براي ما کشيده اند ما را ببخشند . ديگر عرضي ندارم به جز پيروي اسلام و زيارت کربلا حسيني ان شاءالله  .

و تو اي مادر : قسم به اشک تو مادر که مرد جنگ منم ... چو روز حادثه شد سخت تر ز سنگ منم . گمان مبر که من آرام آرام مي ميرم ... من آتشم که عدو را به کام مي گيرم . من آي يلم که به ميدان چه شير غرانم ... به روز رزم سلحشور و مرد ايرانم . قسم به پاکي روح و زلال اشک ترت ... که ره به جانب الله ميبرد پسرت ، درو بر تو که شير تو ، شير پرور شد ... فروغ مهر تو ، گرمي مي گرفت و آذر شد . شهيد گر شوم از خون مشوي پيراهنم ... بپاس تربت ايران به زخمهاي بدنم . مريز اشک و مکن ناله در شهادت من ... که مرگ سرخ بود لحظه ولادت  من ... در پايان بار ديگر از مادرم ميخواهم که مرا ببخشد
خداحافظ تاريخ 20/11/64
والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته

انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی مرکز اسناد ایثارگران فارس
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده