به مناسبت سالروز «شهادت» زندگی نامه شهید «علیرضا کروبی» منتشر شد؛
علیرضا پا در رکاب می شود . نگاه سرشار از التماس پدر و مادر را می خواند . آنان را دلداری می دهد و می گوید : چاره ندارم جز اینکه شما را به صبوری دعوت کنم . باور کنید اگر دنیا را هم به من می دادند حاضر نبودم لحظه ای از شما دور باشم ، اما چه کنم همان کسی که مهر شما را در دلم قرار داده وظیفه سنگینی را هم برایم تعیین کرده نمی توانم نافرمانی کنم.
من در این شهرها نمی مانم !

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ خبر مجروح شدن علیرضا ابتدا آرام و در گوشی و بعد آشکارا و علنی به گوش خانواده اش می رسد . عملیات بدر همچنان ادامه دارد . علیرضا مدتی در بیمارستان و سپس در خانه روزهای مجروحیت خود را سپری می کند . به محض آن که حالش رو به بهبودی می رود تصمیمش را با پدر و مادر خود در میان می گذارد . تصمیم او بازگشتن به جبهه نبرد است .

دوست دارم به جبهه ها بروم

من در این شهرها نمی مانم !

سال 1364 عملیات والفجر 8 در فاو آغاز می شود . علیرضا پا در رکاب می شود . نگاه سرشار از التماس پدر و مادر را می خواند . آنان را دلداری می دهد و می گوید :

چاره ندارم جز اینکه شما را به صبوری دعوت کنم . باور کنید اگر دنیا را هم به من می دادند حاضر نبودم لحظه ای از شما دور باشم ، اما چه کنم همان کسی که مهر شما را در دلم قرار داده وظیفه سنگینی را هم برایم تعیین کرده نمی توانم نافرمانی کنم.

چشمان نگران پدر و مادر ، بدرقه راهش می شود و دعای خیرشان همراهش . علیرضا در کنار دیگر رزمندگان مردانه می جنگد ، اما بار دیگر مجروح می شود و این بار از ناحیه شانه . دوباره به بستر برمی گردد و مدتها با درد و جراحت دست و پنجه نرم می کند ، اما دعای دوستداران و لطف خدا بار دیگر شامل حالش می شود و بار دیگر سر پا و سلامت می ایستد .

سال 1365 عملیات کربلای 1 در جبه مهران همه نگاهها را به خود جلب کرده است و اخبار مربوطه به آن در صدر اخبار جنگ قرار می گیرد. علیرضا بار دیگر تقاضا می کند که به خط اول جبهه اعزام شود . این بار پدر و مادر مهر سکوت را می شکنند و به او می گویند :

پسرجان ، تو از سیزده سالگی شب و روزت را در پادگانهای آموزشی سپری کردی ، تو دین خودت را ادا کرده ای . چندین بار مجروح شده ای ريال این بار دیگر نرود

علیرضا سکوت می کند و بعد به آرامی می گوید :

"پدر ، مادر ! مرگ همه جا هست ، همه جا . وانگهی :

من اگر بیایم

که می ماند

چه کسی در برابر دشمن

شعر زیبای فتح می خواند 

علیرضا بار دیگر به جبهه می رود روزها و شبها دوشادوش جوانان دیگر در جبهه مهران می جنگد اما این بار بدنش آماج گلوله های پیاپی دشمن قرار می گیرد . تیر به ناحیه دست و شانه اش اصابت می کند و خون مطهرش خاک منطقه مهران را گلگون می کند .

شهید علیرضا کروبی در سال 1347 در تهران ، در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود . علیرضا در پایه سوم راهنمایی تحصیلی درس می خواند که ماندن را تاب نیاورد و با جلب رضایت خانواده جهت آموزش به پادگان امام حسین (ع) شتافت اما به علت کمی سن پس از یک هفته به خانه برگشت.

علیرضا تا رسیدن به سن قانونی صبوری پیشه کرد و سپس دوباره به پادگان امام حسین (ع) رفت و پس از گذراندن دوران آموزشی توسط بسیج سپاه پاسداران به منطقه کردستان اعزام شد . پیکر گلگون او که پس از سه بار مجروح شدن در جبهه های نبرد ، عاقبت به آغوش خاک بازگشت ، در جوار مدفن دیگر شهیدان خدایی ، در گلزار شهدای شهر پاکدشت زیارتگاه عاشقان و واصلان است.

خبر مجروح شدن علیرضا ابتدا آرام و در گوشی و بعد آشکارا و علنی به گوش خانواده اش می رسد. عملیات بدر همچنان ادامه دارد . علیرضا مدتی در بیمارستان و سپس در خانه روزهای مجروحیت خود را سپری می کند . به محض آن که حالش رو به بهبودی می رود تصمیمش را با پدر و مادر خود در میان می گذارد . تصمیم او بازگشتن به جبهه نبرد است.

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده