خاطرات شنیدنی از بردار شهید غلامرضا اسماعیل پور
غلامرضا دانشجوي صنعتي دانشگاه تهران بود كه بعلت اوج انقلاب دانشگاه را ترك و در تمام تظاهرات شركت مي كرد و عدة زيادي از بچه هاي محل و شهر لاهيجان را جمع آوري و با هماهنگي مسئولين شهر و بخصوص شهيد كريمي در تظاهرات يا در كميته ها فعاليت پرشوري داشت.
غلامرضا يكي از دانشجويان خط امام بود و در تسخير لانه جاسوسي آمريكا شركت داشت
به گزارش نویدشاهد گیلان خدايا شاهد باش بعلت اينكه غلامرضا برادرم هست تعريف و تمجيد نميكنم برادرم مهندس غلامرضا از دوران كودكي با ارادة قوي و محكم و ايمان استوار در فراگيري فرايض ديني كوشا بود و در كلاس ديني و مذهبي كه در شبهاي ماه مبارك رمضان هر ساله كه در مسجد كوه بيجار بر پا بود شركت و كليه فرايض واجبات و مستحبات را بخوبي فرا مي گرفت يكي از خاطرات بياد ماندني داوري بين برادر و خواهر ها هم چنين همبازيها و همشاگرديها بود در اين مواقع طرفين را ساكت و با بردباري ميان آنان سازش ميداد.
غلامرضا دانشجوي صنعتي دانشگاه تهران بود كه بعلت اوج انقلاب دانشگاه را ترك و در تمام تظاهرات شركت مي كرد و عدة زيادي از بچه هاي محل و شهر لاهيجان را جمع آوري و با هماهنگي مسئولين شهر و بخصوص شهيد كريمي در تظاهرات يا در كميته ها فعاليت پرشوري داشت.
در دوران انقلاب بعلت كمبود نفت روغن و ساير ارزاق عمومي همراه كريم آب پيكر در توزيع اوراق فعاليت مي كرد در اين رابطه اسامي تمام خانوارها را در دفتر يادداشت كرده بودند و مثلاً روغن را به تعداد خانوارها تقسيم و همراه چند نفر بدوش مي كشيدند و تحويل خانوارها ميدادند حتي براي اينكه خانوارهايي كه تعدادشان زياد بود سهميه خانواده خود و ما را به سهميه آنان اضافه مي كرد و ميگفت ما هم صرفه جويي مي كنيم و هم دربازار آزاد ميخريم.

غلامرضا يكي از دانشجويان خط امام بود و در تسخير لانه جاسوسي امريكا شركت داشت. غلامرضا پس از تشكيل بنياد شهيد يكي از فعالان افتخاري بنياد شهيد بود.
آخرين جبهه غلامرضا منطقه حاج عمران عراق بود كه با كاروان كربلاي 4 گيلان بود, همراهان او مي گويند اولين شبي كه ما را در پادگان جندالله پيرانشهر جا دادند شب باراني بود و آسايشگاه ما چكه مي كرد صبح كه شد ما را جمع كرد و كاه گل آماده كرديم پشت بام آسايشگاه را مرمت كرديم اين امر باعث شد تمام بچه ها آسايشگاه خود را تعمير كنند و ميگويند تقسيم كننده غذاي ما در اطاق ما بوده وقتيكه در روز 25 ارديبهشت سال 1365 اصابت تركش توپ 125 قرار ميگيرد و روانه بيمارستان بود با وجود قطعه قطعه شدن چند جاي بدن و از دست دادن كليه ها از كريم كه همراه او در آمبولانس بود ميگويد اگر قلم و كاغذ داري بنويسيد كه از چه روزي و چه تاريخي قادر به خواندن نماز نمي باشم اگر خوب شدم خودم مي خوانم و گر نه برايم بخوانيد, همين حرفها را هم به حسين هدايت صفا در بيمارستان تكرار مي كند كريم كه مدت زيادي همراه غلامرضا در بيمارستان هاي اروميه ـ تبريز و تهران با او بود خدا را شاهد مي گيرد كه هر وقتيكه پزشك براي معاينة مجروحين ميامد از پزشك ميخواست كه اول ديگران كه در آن اطاق بستري بودند معاينه نمايد حتي از پرستاران هم چنين كاري ميخواست او مي گويد غلامرضا همانند رزمندگان دوره پيامبر رفتار ميكرد غلامرضا پس از 31 روز مقاومت صبحگاه روز 1365/3/26  به شهادت ميرسد و همة خانواده و بخصوص 5 خواهر را داغدار مينمايد اما تمام خانواده و تمام فاميلين و دوستان و همكاران بنياد شهيد ياد او را گرامي ميدارند اما متاسفانه غلامرضاي من ازدواج نكرده بود و كسي رابعنوان فرزند يادگار نگذاشته تا كمي قلب ما آرام گيرد, لابد خدا چنين مصلحت ميدانست.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده