شهيد جمشيد صالحيی در مورخه‌ 24/4/64در منطقه‌ اشنويه‌ (حسن‌بيك‌) به‌ شهادت‌ رسيد.
به گزارش نویدشاهد گیلان جمشيد با خانواده شان به محل ما يعني روستاي ما روستاي هندخاله تولم آمدند زياد آشنايي با خانواده آنها نداشتيم خانه اي در محل ساختند پدرش در جلوي جاده مغازه هايي ساخت خانواده شروع به كاسبي كردند تا اينكه پدر ايشان يك ماشين نيسان گرفت ما هم باغ چاي داشتيم و پدر ايشان چاي ما را به كارخانه چاي مي برد و جمشيد هم با پدرش كمك مي كرد ما از آنجا با هم آشنا شديم جمشيد بسيار جسه اي پر قدرت داشت مثل پهلوانان بود روزي مادرش گفت كه من از دست جمشيد خسته شده ام من پرسيدم براي چه گفت كه هميشه مثل بلبل او سرودهاي آقاي آهنگران را مي خواند حتي در موقع نهار خواب و غيره من خنديدم.

زمان زمان جنگ بود روزي در خانه بودم كه جمشيد به سراغم آمد و گفت كه با من كار دارد من هم ديدم يك برگه در دستش هست از او پرسيدم چيست گفت كه من مي خواهم به جبهه بروم تو برايم معرف باش و معرفي نامه ام را پر كن من با شوخي از او خواستم كه اين كار را به كس ديگري بدهد كه شايد تو شهيد شدي او هم خنديد به من گفت از تو آشناتر كس ديگر پيدا نكرده ام من هم به درخواست ايشان عمل كردم و معرف ايشان شدم جمشيد هم به جبهه رفت برايم نامه داد گفت كه در كردستان هستم از جنگ مي نوشت بار آخر يك روزي به مرخصي آمد رفتم پيشش روبوسي كردم به من گفت اكبر به خدا قسم اين دفعه رفتم ديگر بر نخواهم گشت من باور نكردم تا اينكه روزي شنيدم كه جمشيد شهيد شده است بله آخر شهيد صالحي را آوردند كه تشيع پيكر شهيد چه غوغا بود همه اهل محل با احترام كامل به مراسم شهيد آمدند و من هم آن روز و خاطره را هرگز فراموش نخواهم كرد شهيدي كه يك حرف زد كه عمل كرد و هرگز مرخصي ديگري نيامد تا اينكه شهيد شد.




برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده