شهید والامقام علیرضا خلوص دهقانپور در سال ۱۳۳۸ در روستای ازگم این شهرستان در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود.
به گزارش نویدشاهد گیلان شهید علیرضا خلوص دهقانپور از سرداران شهید صومعه سرا در تاریخ ۲۵ خرداد سال ۶۷ در ارتفاعات غرب کشور به شهادت رسید.

وی ضمن تحصیل برای کمک به خانواده خود در امر کشاورزی از زحمات طاقت فرسای خود در مزارع دریغ نمی‌ورزید.
در همان دوران نوجوانی خویش بسیار فعال، پرتوان، چابک و در عین حال مودب بود.
شهید خلوص در تمامی فعالیت‌های انقلابی نقش فعال داشت و در تظاهراتی که بر پا می‌شد محال بود که وی در آن به چشم نخورد و پس از پیروزی انقلاب در تمامی تشکیلات انقلاب اسلامی "علی” اگر از بانیانش نبود از پیشگامانش بود.

او در مقابله با گروهک های ملحد و منافق نقش فعالی داشت و در درگیری با منافقین مجروح گردید.بسیاری از منافقین از او وحشت داشتند و وجودش خار چشم کجروندگان بود.
او با آغاز جنگ تحمیلی پس از فراگیری آموزه های رزمی و تاکتیکی راهی جبهه‌های نبرد شد.
شجاعت و دلاوری‌های وی در حملات علیه دشمن نظر فرماندهان را به خود جلب کرد و در عملیات کربلای ۲۱ پس از شصت ساعت که در محاصره دشمن بودند و او فرماندهی دسته‌ای را به عهده داشت که پس از این مدت با شهادت نیروها را از محاصره در آورد.
وی در عملیات رمضان به شدت مجروح شد او از آنجایی که بسیار شیفته جهاد و مبارزه بود برای آنکه بازهم وارد صحنه عملیات شود از بیمارستان با همان لباس بیماری به قصد جبهه بدون اجازه و اطلاع پزشکان معالج، خارج گردید. او در اکثر عملیات‌ها شرکت فعالی داشت و بارها مجروح شده بود.

در عبادتش عمیق بود و به نماز شب بسیار اهمیت می داد و در حال عادی و روزمره کمتر دیده می شد که بی وضو باشد.
کمتر حرف میزد و بسیار به حرف‌ها گوش می داد. مخصوصا به کودکان بسیار بها و شخصیت می‌داد. به همه انان سلام می کرد و آنان را بسیار دوست می داشت و در بسیاری از موارد که در کوچه کودکان او را می یافتند گرداگرد او حلقه می زدند.
در طول چندسال جنگ تحمیلی او دوستان بسیاری را هدیه انقلاب اسلامی کرد که جدایی از انها را بسیار مشکل می دید او در وجودش عشق و ایثار بود.
از مصادیق بسیار بارز ” اشداء علی الکفار و رحماء بینهم” بود. چرا که دوستان از وجودش در شهر و هرجای دیگر بسیار خوشحال و خشنود و دشمنان بسیار مایوس و ناخشنود بودند.
به خاندان اهل بیت عصمت و طهارت عشق می ورزید و به امام راحل فوق العاده احترام می گذاشت و دوستش می داشت.
علی در سال ۶۱ با یک خانواده مذهبی وصلت کرد که حاصل این وصلت میمون و مبارک دو فرزند به نام های اسماعیل و زینب به یادگار مانده است که بنا به وصیتش نام اسماعیل همچون اسماعیل حضرت ابراهیم(ع)برای قربانی به پیشگاه احدیت بر وی نهاده بود و زیتب را غمخوار و عزادار…
آری سرانجام پس از سال‌ها مجاهدت و مبارزه در راه حق و نبرد در میادین رزم در تاریخ ۲۵ خرداد شصت و هفت در یک عملیات در ارتفاعات غرب کشور( ماووت قله قامیش) دوستان خبر مفقودالاثر بودنش را به اطلاع خانواده‌اش رساندند.
پیکر پاک و مطهر این شهید پس از سالها بر دستان مردم شهیدپرور صومعه‌سرا تشییع و در مسجد جعفری این شهرستان آرام گرفت.
خاطراتی از شهید علیرضا خلوص دهقانپور
بیست و پنجم تیر ۱۳۶۶ بود. بعد از مراسم شهید راستگو،ساعت ۱۱ شب بود که دیدم آقا علیرضا به همراه ۱۴ نفر از برادران بسیجی برای شرکت در مراسم عروسی‌ام امده اند.
با دیدنشان انگار خدا دنیا را به من داده به طرفشان رفتم، بعد از روبوسی و کلی خوش و بش مرا سوار بر پشتش کرد و به نوعی ( کولی ) داد من که لباس دامادی پوشیده بودم در اوج خوشی و خرمی به سر می بردم که یک دفعه شهید دهقانپور مرا از بلای سرش پرت کرد پایین و ضد حال بدی خوردم.

همه بچه ها زدند زیر خنده و گفتند بفرما این هم کادوی دامادی شما!//نقل از دوست شهید
به ولایت فقیه اهیمت زیادی می داد. در حرفها و وصیتنامه‌اش تاکید میکرد که بچه هایم را طوری تربیت کن که پیروز خط امام و ولایت فقیه باشند.
دخترم زینب را طوری به بار بیاور که الگویش حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) باشند.
دو نفر از نیروهای گردانش به نام‌های شهید سید معروف ایرانی و بشری به شهادت رسیده بودند.
ایشان مرا سوار ماشین کردند و گفتند برویم و یک سری به خانواده هایشان بزنیم. علاقه خاصی به شهید سید معروف ایرانی داشت.
از ابتدای سوار شده به ماشین نوار مداحی گذاشت. کار همیشگی اش بود یا نوار مداحی یا نوار قران گوش می داد.
بعد نوار صدای شهید سید معروف ایرانی را گذاشت و گفت: سید بعد از تو من شهید می شوم؟ خیلی ناراحت شدم گفتم: چرا این حرف را می زنی؟ گفت:تا کنون می گفتم که شهادت برای قلبم ضرر دارد اما الان دیگر به آن حد رسیده ام که به شهادت فکر کنم و به استقبالش بروم.//نقل از همسر شهید
شهید دهقانپور علاوه بر دوستان و همرزمانش در بین بچه های کوچک نیز از محبوبیت خاصی برخوردار بود. زمانی که از منطقه بر می گشت تویوتای سپاه را سوار می کرد و به پارک می برد و همان جا با انها به بازی کودکانه مشغول می شد و برایشان تنقلات و خوردنی می خرید و بعد از یکی دو ساعت تفریح آنها را می برد دم در خانه هایشان و پیاده می کرد.
الان همان بچه ها کسانی هستند که در مراسماتش حضور فعال دارند.//نقل از دوست شهید
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده