شهيد فرهاد صفرزاده بزرگوار در ماه مبارک رمضان در تاريخ 20-خرداد1364 در جبهه ايلام با حمله هوايي نيرو هاي دشمن به مقام والاي شهادت نايل آمد .
به گزارش نویدشاهدگیلان شهيد فرهاد صفرزاده بزگوار در 25 خرداد 1342 در دهستان ذولپيران حوالي شهرستان شفت ديده به جهان گشود از همان کودکي بسيار مهربان و دلسوز بود. از نظر تحصيلات وي  دوران ابتدايي خود را در مدرسه شيخ عطار کليسران (17شهريورکنوني)آغاز کرد و دوران راهنمايي اش را در مدرسه 17 شهريور شفت به پايان رساند.

او عاشق مطالعه کتاب هاي غير درسي از جمله مطالعه کتاب هاي شهيد چمران بود و سعي مي کرد که راه او را در زندگي ادامه دهد. او عاشق عبادت و نيايش با خدا بود سپيده صبح از خواب بيدار مي شد به سر چاه مي رفت دست،صورت و پاهايش را تا زانو با آب سرد مي شست وبعد با همان آب وضو مي گرفت و نماز مي خواندو به تلاوت قرآن مي پرداخت و وقتي که از اين شهيد عزيز علت اينکرش (يعني وضو گرفتن با آب سرد )رامي پرسيدند مي گفت که بزرگان تاريخ ما اينکار را مي کردند.

او براي افراد بزرگتر از خودش احترام بسياري قائل بود ،کمک به همنوعان را بسيار دوست ميداشت مخصوصا ياري وهمدلي با يتيمان را. همچنين عاشق بچه هاي کوچکتر از خودش بود و در روز هاي تا سوعا و عاشوراي حسيني در هيئت هاي زنجير زني در صف آخر و همراه با بچه ها بودو مي گفت: به بچه ها بايد روحيه داد تا خود را همراه با بزرگان بداننددر آن زمان شغل اکثر مردم از جمله خانواده اين شهيد عزيز کشاورزي بود او در کار کشاورزي به پدر و مادرش بسيار کمک مي نمود و سعي ميکرد در تمام اوقات يا ر و ياور پدر و مادرش باشد. او علاوه بر کمک در خانه و خانواده در تمامي زمينه ها به کليه اقوام،خويشاوندان، همسايگان، دوستان و بيشتر از همه به پيرمردها و پيرزنان کمک زيادي مي کرد به همين دليل مردم او را بسيار دوست داشتند و هنوز هم دارند.
او با اينکه از تمام افراد خانواده اش از نظر سني کوچکتر بود اما بيشتر از همه آنها احساس مسئوليت ميکرد و دوري از خانواده و دوستان و خويشان برايش خيلي مشکل بود. او در سال 1363 به خدمت سربازي رفت ودر اين دوران مشکلات بسياري را تحمل کرد. از جمله اينکه او فقط 4 ماه از دوران سربازي اش گذشته بود که مادرش از دنيا رفت اين غم بزرگ او را بسيار غمگين و ناراحت نمود و هنگامي که بعد از روز هفتم مادرش رفت آخرين باري بود که با خانواده و دوستان وداع کرد چون ماموريتي به جبهه ايلام به او اعلام شد که فقط 2 ماه در آنجا بود يعني دو ماه پس از مرگ مادرش خودش هم به شهادت رسيد.
او عاشق انجام دادن کارهاي خير بود و هميشه در نامه هايي که مي نوشت مي گفت که (اگر زنده بمانم و بر گردم چه کار هايي خيري را بايد انجام بدهم) وي هرگز دروغ نمي گفت و معتقد بود که حرف حق هر چقدر هم تلخ باشد بايد گفته شود و سفارش زيادي به خواندن نماز وگرفتن روزه مي کرد.

و بالاخره اين شهيد بزرگوار در ماه مبارک رمضان در تاريخ 20-خرداد1364 در جبهه ايلام با حمله هوايي نيرو هاي دشمن به مقام والاي شهادت نايل آمد .

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده