خاطراتی دلنشین از شهيد محمود گلكار مقدم
يکشنبه, ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۰۹:۰۵
يك روز از رشت داشت به خانه مي آمد باران شديدي هم در حال باريدن بود و تماما خيس گشته بود در بين راه او را ديدم گفتم تو چرا سوار ماشين نشدي گفت دو تا از دوستانم كه خانه آنها بسيار دوراست وضع مالي خوبي هم ندارند ترجيح دادم پول را در اختيار آنها قرار دهم و خودم پياده به منزل بيايم.
به گزارش نویدشاهدگیلان شهيد محمود گلكار مقدم در سال 1347 در شهرستان بندرانزلي ديده به جهان گشود. شهيد در سن 9 سالگي پدر خود را از دست داد و تحصيلات خود را تا مقطع راهنمايي به اتمام رسانيد.
و از آن جايي كه پدر خانواده را از دست داده بود او نتوانست تحمل كند كه بار مسئوليت فقط به روي دوش يك برادرش باشد و خود را موظف نمود تا كار كند از تحصيل كردن دست كشيد او در نيروي دريايي شركت نمود و در آموزشگاه حسن رود دوره آموزشي را تمام كرد و درجه گرفت او در رشته رادار قبول شد و به بندرانزلي منتقل گشت در فروردين سال 68كه مصادف با اولين روز مبارك رمضان ناوچه سهند و سبلان غرق شد و او در دل ناد سهند بود هر بار كه به مرخصي مي آمد از انضباط حاكم بر آن جا حرف مي زد و خودش بسيار منضبط و منظم بود نوزده سالي داشت كه به شهادت رسيد او در يك نامه خود نوشت كه غروبهاي بندر خيلي دلگير است در روز نيروي دريايي كه سپاه درگيري را با رژيم بعثي بوجود آورده بود و با استقرار آقاي رفسنجاني نيروي دريايي بدون هيچ گونه اسلحه اي وارد بندر مي شد و تماما از بين مي ره به ياد دارم كه يك روز از رشت داشت به خانه مي آمد باران شديدي هم در حال باريدن بود و تماما خيس گشته بود در بين راه او را ديدم گفتم تو چرا سوار ماشين نشدي گفت دو تا از دوستانم كه خانه آنها بسيار دوراست وضع مالي خوبي هم ندارند ترجيح دادم پول را در اختيار آنها قرار دهم و خودم پياده به منزل بيايم.
و از آن جايي كه پدر خانواده را از دست داده بود او نتوانست تحمل كند كه بار مسئوليت فقط به روي دوش يك برادرش باشد و خود را موظف نمود تا كار كند از تحصيل كردن دست كشيد او در نيروي دريايي شركت نمود و در آموزشگاه حسن رود دوره آموزشي را تمام كرد و درجه گرفت او در رشته رادار قبول شد و به بندرانزلي منتقل گشت در فروردين سال 68كه مصادف با اولين روز مبارك رمضان ناوچه سهند و سبلان غرق شد و او در دل ناد سهند بود هر بار كه به مرخصي مي آمد از انضباط حاكم بر آن جا حرف مي زد و خودش بسيار منضبط و منظم بود نوزده سالي داشت كه به شهادت رسيد او در يك نامه خود نوشت كه غروبهاي بندر خيلي دلگير است در روز نيروي دريايي كه سپاه درگيري را با رژيم بعثي بوجود آورده بود و با استقرار آقاي رفسنجاني نيروي دريايي بدون هيچ گونه اسلحه اي وارد بندر مي شد و تماما از بين مي ره به ياد دارم كه يك روز از رشت داشت به خانه مي آمد باران شديدي هم در حال باريدن بود و تماما خيس گشته بود در بين راه او را ديدم گفتم تو چرا سوار ماشين نشدي گفت دو تا از دوستانم كه خانه آنها بسيار دوراست وضع مالي خوبي هم ندارند ترجيح دادم پول را در اختيار آنها قرار دهم و خودم پياده به منزل بيايم.
نظر شما
