معرفی «شهید»
«شهید اسماعیل اسماعیلی ابیازنی» در خانواده ي متوسط چشم به جهان گشود و دومين فرزن خانواده بود داراي سه خواهر و دو برادر بود . پدر را در کودکي از دست داديم که در آن حال اسماعيل 9 ساله بود که بزرگترين پسر خانواده بود...
نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛دل شهید جنتی است که ملائک بدان غبته می خوردند آری جنتی که جز حضور دائم چیزدگری نیست (وعند ربهم یرزقون ).

مروری بر دفتر «زندگی» «شهید اسماعیل اسماعیلی ابیازنی»

آشنایی با شهید

به نام خدايي که امام حسين سرور شهيدان را الگوي شهادت قرار داد

به نام خدايي که اسماعيل و اسماعيل ها را پيرو خط سرخ خاندان محمد (ص) و امام حسين (ع) قرار داد

«شهید اسماعیل اسماعیلی ابیازنی» در خانواده ي متوسط چشم به جهان گشود و دومين فرزن خانواده بود داراي سه خواهر و دو برادر بود . پدر را در کودکي از دست داديم که در آن حال اسماعيل 9 ساله بود که بزرگترين پسر خانواده بود .

سختي و مشکلات خيلي بود که زبان قادر به گفتن و دست ياراي نوشتن ندارد در اينجا بود که مادر چهادر همت به کمر بست و ياري خداي بزرگ توانست شش بچه ي بي پدر را بزرگ کند بدون کوچکترين لغزش دختر بزرگ خانواده 10 ساله بود و اسماعيل 9 ساله و اصغر 8 ساله اکبر 7 ساله هاجر 5 ساله اعظم يک ساله مادر به کاري سخت طاقت فرسا تن در داد .

مروری بر دفتر «زندگی» «شهید اسماعیل اسماعیلی ابیازنی»

کارش دامداري بود تنهاي تنها و اسماعيل تنها عصاي دست مادر بود که .... خرج زندگي گران بود و تنها مار قادر به اداره ي زندگي نبود . در اينجا بود که اصغر جاي اسماعيل را گرفت و اسماعيل در عين درس خواند به کار هم مشغول شد که در آن موقع 13 سال داشت و نماز و روزه را پدرم به او آموخت و تمام اصول را از بچگي مي دانست .

زندگي ما در برادرم خلاصه شده بود آنقدر دوستش داشتيم که نمي توانستيم که چه کنيم اسماعيل وقتي که انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام عزيز به پيروزي رسيد مصادف بود به پايان سوم راهنمايي که ديگر به درس ادامه نداد و وارد بسيج شد و در همان حال در کتابخانه امام زمان هم شرکت مي کرد .

در بسيج به مدت دو سال فعاليت داشت که در تاريخ 1360 و 15 بهمن به خدمت مقدس سربازي رفت و سه ماه در کرمان آموزش ديد و بعد از سه ماه وارد جبهه حق عليه باطل شد که در تمام حمله ها شرکت مي کرد اول بسيم چي بود و بعد خمپاره انداز و بعد ... به عهده گرفت .

مروری بر دفتر «زندگی» «شهید اسماعیل اسماعیلی ابیازنی»

هر وقت از او سوال مي کرديم در جبهه چه خبر است آنجا خيلي خوب است هر خبر ناراحت کننده در تهران است هيچ وقت از خود تعريف نمي کرد هميشه مي گفت مادر به کسي نکو من در جبهه هستم يا در صف گوشت يا هر چيز ديگر نروي مي گفت نمي دانم چرا انسان وارد تهران مي شود آلوده به گناه مي شود ولي جبهه حال و هواي ديگري دارد.

و حتي روزي که شهيد مي شود بیست و هشتم دی 1362 بود که از سنگر خارج مي شود و سنگر به سنگر مي رود سنگر آخري بعد از وضع به جا آوردن نماز دوستش از راه مي رسد .

خارج از سنگر مي گويد اسماعيل يک دقيقه صبر کني مي گويد کار دارم بايد بروم خارج از سنگر شدن و به شهادت رسيدن اميدن آنکه امام حسين لب تشنه ي ايتان را سيراب کند ديگر نمي دانم چه بگويم چون حرف درباره ي شهيد زياد من قادر به وصف نيستم . به اميد پيروزي رزمندگان اسلام به اميد طول عمر رهبر عزيزمان امام خميني .

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده