سه‌شنبه, ۰۹ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۳۲
بخشی از کتاب «خداحافظ آقای رئیس» که خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین آزاده علی علیدوست (قزوینی) را دربر دارد، خاطراتی از زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین سید علی‌اکبر ابوترابی را مرور می‌کند.

انتشار «خداحافظ آقای رئیس» با روایت‌هایی از زنده‌یاد ابوترابی

به گزارش نوید شاهد کتاب «خداحافظ آقای رئیس» نوشته سهیلا عبد‌الحسینی به خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین آزاده علی علیدوست (قزوینی) می‌پردازد.

علی علیدوست که در میان هم‌بندانش به «قزوینی» مشهور بود، کودکی را در غم از دست دادن مادر، خواهر و برادرش به دلیل زلزله بوئین‌زهرا سپری کرد. وی ضمن تحصیلات حوزوی، با نظام شاهنشاهی به مبارزه پرداخت و با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت و به اسارت نیرو‌های عراقی درآمد. این طلبه در مدت اسارت به فعالیت‌های فرهنگی پرداخت و انواع شکنجه را تحمل کرد اما دست از مقاومت بر نداشت و 26 مرداد 1369 به میهن بازگشت.

«خداحافظ آقای رئیس» نثر روان و ساده‌ای دارد و نویسنده بی‌آنکه سراغ تعبیر‌ها و توصیف‌های ادبی برود، مخاطب را با حقیقت اسارت آشنا می‌کند. در صفحه 37 کتاب، پس از مرور کودکی و نوجوانی حجت‌الاسلام علیدوست در بخش «جنگ و اسارت» می‌خوانیم: «اسیر شده بودم. به همین سادگی. در حال عبور، سوار بر کامیون از گوشه چشم‌بند، آخرین مناظر خاک کشورم را می‌دیدم. با وجود عذابی که این دو سه روز کشیده بودم، هنوز باور اسارت برایم سخت بود. انگار سال‌ها پیش بود که داشتم دعای زیارت وارث و عاشورا می‌خواندم؛ به جمله «یالیتنی معکم فافوز معکم» که رسیده بودم دیگر دست و دلم به خواندن نرفت. رفتم به قرن‌ها پیش، به آن روز که اباعبد‌الله و یارانش در دل دشت تنهایی مقابل لشگر انبوه سپاه یزید ایستاده بودند. به خودم گفتم دلت می‌خواست آن‌جا بودی؟ یکی از لشگریان حسین(ع) و می دانستی که به هر حال کشته می‌شود. اگر واقعا وجودش را داری چرا حرکت نمی‌کنی. چرا نشسته‌ای، چرا کاری نمی‌کنی؟...»

این کتاب در چهار فصل با عنوان‌های «کودکی»، «نوجوانی»، «جنگ و اسارت» و «آزادی» تدوین شده است و در انتها نیز تصاویری از حجت‌الاسلام والمسلمین آزاده علی علیدوست (قزوینی) آمده است. در خلال خاطرات او، خاطراتی از زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین سید علی‌اکبر ابوترابی نیز درج شده است.

در صفحه 187 کتاب «خداحافظ آقای رئیس» بخشی از خاطرات او را در این باره چنین می‌خوانیم: «حاج‌آقا خوش‌بُنیه بود و بدن ورزیده‌ای داشت ولی آ‌ن‌ها بی‌اندازه وحشی‌گری کردند. ظاهرا یک تیغ و ماشین اصلاح نزد ایشان بود که در حین درگیری، کابل به تیغ می‌خورد و تیغ به سینه ایشان فرو می‌رود و ناکهان خون فواره می‌زند. با دیدن خون، سرباز‌ها دستپاچه می‌شوند و فوری او را به بیمارستان می‌رسانند. بعدا فهمیدن که در بیمارستان دکتر حسین می‌بیند فردی را آورده‌اند که همین‌طور از سینه‌اش خون می‌ریزد. او هم بدون بی‌هوشی و یا بی‌حسی موضعی، شروع به بخیه زدن می‌کند. این کار او درد زیادی به حاج‌آقا وارد می‌کند. آن روز نمی‌دانستم چرا این کار را کرده بود. دکتر حسین بعد ضمن عذر‌خواهی گفته بود دارویی برای بی‌حسی نداشت. این‌ها را یکی از بچه‌ها به نام «محمود چیت‌ساز» برایمان تعریف کرد. گفت وقتی حاج‌آقا را دیده جل. رفته و او را بوسیده و احوال‌پرسی کرده. بعد دکتر حسین از او می‌پرسد آقای ابوترابی را هم زدند؟ حاج‌آقا می‌گوید بله خیلی زدند و می‌گوید من ابوترابی هستم...»

انتشارات پیام آزادگان کتاب «خداحافظ آقای رئیس» را در قطع رقعی، با شمارگان یک‌هزار نسخه، 316 صفحه، مصور و به بهای 15‌هزار و 200 تومان روانه بازار نشر کرده است.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده